زائر

به نام پروردگاری که در همه لحظات زندگی ام همراه وپشتیبانم بوده و حتی از بی توجهی ها و بی مهری های گاه به گاهم دلگیر نشده، خدایی که این سعادت را نصیبم کرد که در این سن جوانی به زیارت اهل بیت و ائمه اطهارش بروم. به یاد زمان هایی که زیارت عاشورا می خواندم، افتادم وقتی به این فراز ازدعا می رسیدم که " ولا جعل الله اخر العهد منی لزیارتکم "ناخودآگاه اشک بر گونه هایم جاری می شد. وبعد از این فراز از خداوند از ته دل می خواستم که زیارت امام حسین علیه السلام را نصیبم کند که این دعا را در حرمش بخوانم.

و در آخر با خود می گفتم آیا می شود که من هم زائر او باشم

 حالا من عازم کربلا و نجف و کاظمین و سامرا هستم. بامداد فردا ساعت 3:30 (یعنی  پنج شنبه 28 اردیبهشت ) به همراه کاروان زیارتی از مرز چزابه به سمت نجف حرکت می کنیم.

ومن مشتاقانه این لحظات را تا رسیدن به مقصد ثانیه شماری می کنم و چقدر آن لحظه دیدار و زیارت با شکوه است. وقتی به این لحظه فکر می کنم قلبم از هیجان به تپش می افتد. حالا که شما این مطلب را می خوانید من یا در راه هستم یا به مقصد رسیده ام برای همه ی شما دعا خیر می کنم امیدوارم این سفر نصیب شما نیز شود. چقدر خوشحالم و به خود می بالم که شیعه هستم.

غریزه

همه ی ما از صبح که از خواب بیدار می شویم به دنبال رفع نیازهای غریزیمون می دویم و می دویم .

صبح سر ایستگاه اتوبوس ایستاده بودم ، پسر بچه ای هم آنجا ایستاده بود. نگاه ام خیره به زمین بود. حشره ای روی زمین مثل ما انسان ها و همه ی موجودات زنده به دنبال غریزه اش حرکت می کرد. مسیر حرکت اش به سمت چه بود نمی دانم! مسلما غریزه اش او را به سمت مسیری هدایت می کرد.

معمولا پسر بچه ها یک  جا نمی ایستند و زیاد ورجه ورجه می کنند و تکان می خورند . حشره به سمت پاهای پسر بچه در حرکت بود. با خودم گفتم این حشره در این مسیر از خود هیچ اختیاری ندارد پس به خواست خدا جان سالم به در می برد که در همان لحظه پسر بچه پایش را بلند کرد و بدون این که حشره را دیده باشد پایش را روی حشره گذاشت و حشره له شد.

از دیدن این صحنه به این نتیجه رسیدم که در حرکت به سوی هدفمان در زندگی ممکن است گاهی له شویم . این حشره با خواست و اراده ی خود به سمت مرگ حرکت نکرد بلکه غریزه اش او را به آن سمت کشاند. اما ما در مسیر زندگی اگر حرکتی می کنیم با اراده ی خودمان است اگر در این مسیر شکست خوردیم یا له شدیم مقصر تنها خودمان هستیم، چون مسیر را خودمان و با خواست خودمان انتخاب کردیم .

همیشه اعتقاد داشته ام و گفته ام که ما خودمان تقدیرمان را می سازیم، با دست خودمان . همیشه این را به خواهرم می گفتم اما زیاد باورش نداشت. ولی حالا که به مرحله ای رسید که در عمل این حرف من به او ثابت شد به من می گوید که واقعا درست می گفتی و من حرفت را نادیده گرفتم.

بعضی وقت ها ما از خدا چیزی را می خواهیم که خودمان نمی دانیم که به صلاح ما نیست اما در این خواست خود آنقدر اصرار می کنیم و آنقدر از خدا مصرانه تقاضا می کنیم که خداوند این بار تسلیم خواست ما می شود. و آنچه که باعث فنای ما می شود به ما می دهد چون خودمان خواستیم.

و آخر این خودکرده را تدبیر نیست.

ولی روزگار و اتفاقاتی که درآن می افتد، پر از تجربه است و گاهی سیلی محکمی به ما می زند تا شاید از خواب زمستانی بیدار شویم . من یک بار این سیلی را خوردم و تجربه اش کردم.

درست است که زندگی ما و نتیجه ی اعمال ما، دست خودمان است اما گاهی اوقات چیزهایی وجود دارد که دست ما نیست. همان اتفاقات ناخواسته که ممکن است در مسیر ما را مثل آن حشره لِه کند. اما چقدر خوب است که از این شکست ها درس بگیریم و دوباره یا علی بگوییم و از نو شروع کنیم.

این شکست ها مرا ناراحت نمی کند ، تنها یک چیز قلب مرا می شکند و آن هم بی وفایی و خنجر زنی ِ نزدیکانم در پشت من است. و درد این خنجر که به قلبم فرو رفته می ترسم مرا از پا بیاندازد و دیگر نتوانم روی پا بایستم و له شوم.

این روزها عاطفه و محبت قیمتش خیلی ناچیز و بی ارزش شده و دیگر حتی به مادرت هم که در زهدانش پرورش یافتی نمی توان چشم امید داشت و نباید انتظار محبت از او داشت . تعجب نداره ، آخرالزمانه دیگه!

اگر بخت مرا یاری کند به دنبال راه حل هستم . خدایا در این راه مرا تنها نگذار که غیر از تو در این دنیا یار و همراهی ندارم و زخمی و تنها بدون تو نمی دانم چه کنم...

هتک حرمت

چگونه است که درقرآن دستور می دهد :


«یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتاً غَیر بیوتکم حتی تستأنِسوا و تسلموا علی اَهلِها  »
ای کسانی که ایمان آورده اید داخل خانه ی کسی غیر از خودتان نشوید تا این که بر اهلش سلام دهید .
و همچنین :
«یا اَیها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبی اِلا أن یؤذنَ لَکم »
ای کسانی که ایمان دارید داخل خانه پیامبر نشوید مگر این که به شما اذن داده شود.
مگر خانه زهرا – طبق روایات خود اهل سنت – مصداق اتّم آیه 36 سوره نور نیست ؟

در مورد این آیه روایتی از اهل سنت بخوانید :
فی بیوت إذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الآصال . عن انس بن مالک و بریده قال : قرأ رسول الله هذه الایه «فی بیوت اذن الله ...» فقام الیه رجل فقال:« ای بیوت هذه یا رسول الله ؟ »
قال :« بیوت الانبیاء» فقام الیه ابوبکر فقال :« یا رسول الله هذا البیت منها ؟» - و أشار الی بیت علی و فاطمه – قال:« نعم من أفضلها   »
پیامبر این ایه را قرائت کردند مردی ایستاد و گفت :« ای رسول خدا کدام خانه هامنظور است ؟»
حضرت فرمودند :«خانه انبیاء» ابوبکر ایستاد و گفت : « ‌ای رسول خدا این خانه هم درزمره آنهاست ؟» - و اشاره به خانه علی و فاطمه کرد– حضرت فرمودند : « بله از بهترین آنهاست .»
پس چگونه است که به بهترین خانه عالم چنین جسارت می شود ؟ و شاید در اواخر حیات ابابکر همین احادیث به یادش امد که چنین آرزو کرد :
قال ابوبکر (فی مرضه الذی قبض فیه): وددت إنی لم أکشف بیت فاطمه  

آرزو داشتم که خانه فاطمه را نمی گشودم .
با این آرزو به گناه خود اعتراف کرد ولی باز هم تصمیم به توبه نگرفت !

 

اصل ماجرا از این قرار بود:

ابابکر عمر بن خطاب را به سوی علی و همراهانش فرستاد تا از خانه فاطمه انها را خارج کند و به او گفت ،‌اگر از دستور تو سرباز زدند ایشان را بکش !
اما خلیفه دوم هم در این امر قبیح کاملاً از ابابکر اطاعت کرد ولی جالب است بدانید که چه تصمیصی گرفت ! بنگرید :
جاءَ عمر اِلی بیت فاطمة‌(س) فی رِجال من الاَنصار و نفرٍ قَلیلٍ منِ المهاجِرین فقال :« و الَذی نفسی بِیدهِ لَتخرجنّ الی البیعة ‌او لأحرقن البیت علَیکم .  »

عمر به همراه تعدادی از انصار و اندکی از مهاجرین به خانه فاطمه آمد و گفت :« قسم به آن که جانم به دست اوست یا برای بیعت خارج می شوید و یا خانه را بر سر شما می سوزانم و اتش می زنم !»
فدعا (عمر) بِالَحطَب و قال و الذی نفس عمر بیده لَتخرجن او لأحر قنها علی من فیها فقیل له : یا ابا الحفص : اِن فیها فاطمه!‌فقال : و اِن ...
عمر هیزم خواست و گفت : « ‌قسم به آن که جان عمر در دست اوست یا خارج  می شوید و یا خانه  را  با  اهلش به آتش می کشم .» به او گفته شد :« ای پدر حفصه فاطمه در این خانه است» . پاسخ داد :« اگر چه فاطمه هم باشد ...!»

عمر بر شکم فاطمه ضربه زد ... و فریاد می زد :خانه را با تمام کسانی که در آن هستند آتش زنید !
در حالی که غیر علی و فاطمه و حسن و حسین کسی در خانه نبود .

عمر ضربه ای به شکم فاطمه زد که جنین از شکمش افتاد و سقط شد.

 ابن عباس گوید : رسول خدا (ص) روزی نشسته بودند که حسن (ع) وارد شد. هنگامی که پیامبر او را دید، گریست ...سپس فاطمه (س) وارد شد پیامبر (ص) با دیدن او نیز گریست، آن گاه فرمود :« دخترم فاطمه نزد من آی ، نزد من آی.» او را نزد خود نشاند، سپس فرمود :« دخترم فاطمه سرور زنان جهان هستی است  ،  از آغاز تا فرجام چون او را می بینم به خاطر می آورم  آن چه را که پس از من بر او روا می دارند . گویا او را می بینم که ذلت و خواری به خانه اش راه یافته ، حرمتش شکسته شده حقش غصب شده ، جنین  او سقط می گردد و او ندا می دهد  :  وامحمدا ! اما جوابی نمی شنود ، دادرسی می طلبد ، کسی به فریادش نمی رسد ...از اهل بیتم او نخستین کسی است که به من می پیوندد ، نزد من می آید در حالی که محزون ، ناراحت ، غم دیده و حقش غصب شده و شهید (کشته شده )است . »
درآن هنگام رسول خدا (ص) فرمودند :« خدایا ! هر که را به او ظلم کرده لعنت کن و هر که حق او را غصب کرده عذاب کن ، هر که به او اهانت کرده خوار ساز و آن که به پهلویش چنان زده که فرزندش افکنده شود در آتش جاودان کن .» ملائکه هم می گویند : «آمین.»

 در بعضی روایات اهل سنت به علت مرگ حضرت زهرا (س) تصریح شده است :

و لّما جائت فاطمة خلف الباب لترد عمر و أصحابه ، عصر عمر فاطمتة خلف الباب حتی اسقطت جنینها و نبت مسمار الباب فی صدرها و سقطت مریضة حتّی ماتت .

چون فاطمه پشت درآمدتاعمر و یارانش را بازگرداند ، عمر فاطمه را از پشت در چنان فشرد که جنینش را سقط کرد و میخ در چنان به سینه اش  فرو رفت که به بستر بیماری افتاد تا از دنیا رفت .