این که در به روز رسانی وبلاگم تاخیر داشتم تعمدی وجود داشت. می خواستم مطلبی جدید و نو و خاص در وبلاگم بگذارم. اخیراً به اندیشه ی بزرگترین عارف عرفان نظری یعنی محی الدین ابن عربی علاقه مند شدم.

البته این علاقه مندی پس از خواندن این مطلب در گاهنامه ی این شماره با تاخیر از کتاب فصوص الحکم ایشان در من به وجود آمد بنابراین تصمیم گرفتم این مطلب را در وبلاگم قرار دهم.

در این متن دیدگاه ابن عربی از چگونگی زادن عیسی مسیح و معجزاتش از منظر علوم عرفانی به بحث گذاشته شده است.

« فصّ ِ حکمت ِ نبویه در کلمه عیسویه »

از فصوص الحکم

محی الدین ابن عربی

ترجمه بیژن الهی

 

 [ ~ ]

 4. پس چون روح الامین – که جبریل باشد - [بشر بالتّمام] (بشرًا سویًّا ، 17/19 ) بر مریم – علیها السلام- مُمَثَّل شد، او پنداشت مگر مردی ست خواهان تصرف وی ؛ پناه ِ خدا جست ازو یکدل و جان (بجمعیه منها) ، مگر آن بلا بگرداند ازو ، که می دانست این از آن کارهاست که نباید ( ممما لا یجوز) ؛ پس او را حضوری تام دست داد با خدای (مع الله) ، که [توان گفت] همانا «روح ِ » معنوی ست .

5. گر ، همان وقت که این حال داشتی ، در او بدمیدی جبریل (نفخ) ، عیسی چنان درآمدی که کَسَش بر نتوانستی تافت از [بسِ] ناسازگاری ی خود وی (لِشَکاسة خُلقه ) – به فراخور حال مادرش [وقت ِ عقد نطفه ی وی ] ؛ اما همین که بدو گفت: " جز این نیست که من رسول رب تو ام ،" – آمده ام _ "تا تو را کودکی دهم پاکیزه" دست داد از آن گرفتگی ، و دلش وا شد (انبسط عن ذالک القبض و انشرح صدرها) ؛ آن گاه بود که جبریل [روح ِ] مسیحا اندر وی دمید.

6. جبریل ناقل ِ «کلمة الله » [=عیسی] بود به مریم ، هم چنان که رسول ناقل ِ «کلمة الله » [=قرآن] بود به این امت ؛ و این سخن ِ خداست تعالی :( وَ کَلِمتُهُ القها الی مریم و روح مِنهُ ، 171/4 ) ([همانا که مسیحا ، عیسی پسر مریم ، خود رسول خداست، ] و کلمه ی اوست که به مریم رساند و روح ست از او).

7. پس خواهشی (الشهوة) [از سر مهر] در مریم اوفتاد ، و تن عیسی آفریده شد از آبی تحقُّقی از مریم (ماء مُحقق) و از آبی توهُّمی از جبریل (ماء متوهم) ، که در نم ِ آن نفس (رطوبة ذلک النفخ) راه یافت [به مریم] ، زیرا [دَمِش ِ زندگان ، یا اگر خواهی گو] نفخ ِ جسم ِ حیوانی ، خود تَرست و نُمور – از آنچه از رکن ِ آب اندر اوست.

8. پس تن عیسی متکون شد از آبی توهمی ، و از آبی تحققی ، و زاده شد به صورت بشری – در سایه ی [ وجود ِ ] مادر و در سایه ی تَمَثُّل جبریل به صورت مردی، که هیچ تکوینی روی نداده در این نوع ِ انسانی الا بر حکم معتاد.

9. هم از این قرار ، عیسی چنان بر آمد که خود احیای مردگان کردی – چون که او روح ِ الهی بود- ، هر چند که احیاء [در حقیقت] خدای را بود و دَمِش [النفخ] عیسی را، هم چنان که دم [نفخ] از جبریل بود ولی «کلمه» [که با دَم او در مریم دمیده شد] از خدای . پس احیای مسیح مردگان را ، احیائی تحققی بودی (احیاء محققاً) ، چون از دم وی [نفخه] ظاهر آمدی ، هم چنان که او خود از صورت مادر [رنگ ] ظهور گرفت؛ و احیای او ایضاً توهمی بودی (متوهماً) ، از آن که پنداشته می شد از اوست ، حال آن که جز از خدای نبود.

10. پس او جامع ِ [این دو وجه ] بر آمد – به حقیقت ِ خلقت ِ خود که ، چنان که گذشت ، از [آمیزه ی ] آبی تحققی بودی و آبی توهمی ، [پس] بدو نسبت یابد احیاء از رهگذر تحقیق از وجهی و از رهگذر ِ توهمی از وجهی . از رهگذر تحقیق ، در حقّش گفته شد که «احیای مردگان » کند ( وَ اُحی المَوتی ، 49/3 )؛ و از رهگذر توهم ، این که او فرو دَمَد [أی در آن مرغ گلین] – تا پرنده یی شود باذن الله ( فَأنفُخُ فیهِ فَیَکون ُ طَیراً باِذن الله ، 49/3 ).

11. این جا عامل ، در «باذن الله» (فی المجرور) ، همان «شَوَد » باشد [ یا «یکون،» یاد آور ِ «کن ، فیکون»] ، نه این که «دَمَد » [أی: «در او فرو دمد ، تا به دستوری ی حق پرنده یی شود؛ یعنی : آن مرغ گلین به اذن حق بود که مرغ راستین شد ، نه به نفخ ِ مسیح]؛ و شاید عامل ، اندر آن ، همان «دَمَد» باشد [أی: «در او فرو دمد به دستوری ی حق تا پرنده یی شود» ؛ یعنی دَمِش ِ عیسی به اذن خدا باشد و بُوِش ِ پرنده به عیسی ] و پرنده پرنده شود هم از حیث صورت جسمیه ی حسیه ی او .

12. هم از این گونه ست شفای کورزاد و پیس ( الاکمه و الابرص ، 49/3 ) ؛ و هر چه [از معجزات که از سویی] وابسته بدوست و [از سویی وابسته] به اذن الهی ، یا به اذن کنایی ، در نظیر قول اوست – تعالی – که ( بإذنی ، 110/5 ) و ( بإذن الله ، 49/3 ) .

13. پس اگر اذن الله (المجرور) را تعلق به «دمد» باشد، دمنده (النافخ) مَأذون از اوست – [تعالی] – در دمشِ (النفخ) و پرنده از [نفس] دمنده پرنده شود بذن الله [اینک جهت تحققی !] ؛ و گر دمنده دَمنده بود [اما] نه به اذن ، بُوش ِ (التکوین) پرنده به اذن ِ خدا باشد، پس عامل این جا همان « شَوَد» باشد یا «یکون» [و اینک جهت ِ توهمی !] . [تا بنگری که:] اگر این جا توهمی و تحققی نبودی در کار، این صورت خود قبول این دو وجه نکردی ؛ لیک این دو وجه مَر او را هست ، که خود داده ی نشأت عیسویه ست .

14. عیسی فروتنی بدان جای رساند [در شریعت خویش ] که بر اُمت ِ وی حکم رفت در شریعت [اسلام ] که «جزیه دهند به نقد و ایشان سر تسلیم فرود آوردند به افتادگی » (یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون ، 29/9 ) ؛ و [ به امت فرمود] هر که سیلی نواخت بر بنا گوش ِ هر کدام ، خود بنا گوش ِ دگر پیش آرند و بر وی نخیزد به تاوانخواهی ( لا یطلب القصاص منه) . عیسی این از بَر ِ مادر داشت ، که زن را فروتری ست [به حقیقت ] (السُّفل) ، پس او را فروتنی ست [به صورت] (التواضع ) ، چه خود فرود ِ مَر دست حکما و حِسّاً ؛ و آنچه در او بودی از قوه ی احیا و شفا بخشی ، خود از جهت ِ نفخ مَلَک بودی در صورت بشر.

15. هم از این جاست که عیسی به صورت ِ بشر احیای مردگان کردی. ور مَلک به صورتی بشری در نیامدی [بر مریم] ، و صورتی دگر گرفتی از صُور بودگان آخشیجی ( الأکوان العنصریه) از حیوان یا نبات یا جماد، احیای هیچ مرده نکردی عیسی مگر آن صورت به خود پذیرفتی و ، حین ِ احیاء ، خود بدان [چهره ] روی نمودی! نیز اگر ملک به صورت نوری ی خود درآمدی که خارج افتاده از عناصر و ارکان – هر چند خروج از طبیعت ِ خود نکند [ و برنگذرد از «سدره»  که منتهای طبیعت ِ اوست - ، احیای هیچ مرده نکردی عیسی مگر در آن صورت ِ طبیعی ی نوری ی فوق عنصری روی نمودی و ، [همزمان ] ، صورتی بشری نیز داشتی از جهت مادر. پس ، آن گاه که احیای مردگان کردی ، ای بسا گفتندی که "اوست [یا] نه اوست؟" (هو لا هو) ، و حیرت افتادی در ناظران او؛ چنان که در عاقل اوفتد چون دیده ی فکرت نگرد (عند النظر الفکری) در کسی چون همگان (شخصا سویا من البشر) که احیای مردگان کند [احیا] که خاص مَر خدای راست ، [آن هم ] احیای نطقی [ که مرده یی خیزاند به نطق فرمانی ، که "واخیز زنده شو!" ] ، نه احیای حیوانی [ که کودکی خیزاند از آمیزش ِ پدری با مادر] : نگرنده به حیرت ماند ، که می بیند صورت [صورتی ] بشری ست و کُنش [کُنشی ] الهی .

 [ ~ ]


منبع: این شماره با تاخیر 6 (آوانوشت)