حجت هایی از «آیات قرآن کریم» در مورد عترت پاک پیامبر(ص) قسمت اول
حجت هایی از «آیات قرآن کریم» در مورد عترت پاک پیامبر(ص)
درارتباط با تفسیرآیات شریفه هم از طریق کتب اهل سنت (با استنادبه این کتب) و هم کتب شیعه (نوشته هایی با رنگ آبی،نظر شیعه می باشد) بررسی میشود.دلیل اصلی این کار آوردن دلیل و مدرک برای اثبات حق می باشد، درواقع اهل سنت و شیعه درآن اتفاق نظر دارند.
آیا درباره ی هیچ کس به اندازه ی «عترت پاک پیامبر (ص)» آیات باهره ی قرآن نازل شده ؟ و آیا آیات محکم درباره دیگری جز «عترت» حکم می کند که از رجس و پلیدی زدوده شده اند؟(اشاره به آیه تطهیر است؛ آیه 33 سوره احزاب : «انما یریدُ الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت و یطهرکم تطهیرا » (معنی: خداوند می خواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را کاملا پاک سازد.)
و آیا برای هیچ انسانی «آیه تطهیر» نازل شده است؟ (نه برای هیچ کس چنین نیست ، آنها هستند که به این صفت ممتازند ، کسی دیگر به آنها ملحق نمی شود.
- رجوع کنید به : صحیح (مسلم) کتاب فضائل الصحابه ، باب «فضائل اهل بیت النبی» ج 15 ص 194 ط مصر با شرح نووی ، صحیح (ترمذی) ج 2 ص 209 و ص 308 و ص 319 ط بولاق ، مسند (احمد بن حنبل ) ج 1 ص 330 ط المیمنیه مصر (با سند صحیح )، احکام القرآن (ابن عربی) ج 2 ص 166 ط مصر ، خصائص امیر المومنین (نسائی شافعی ) ص 4 ط التقدم مصر
در اینجا به پنجاه کتاب اهل سنت استناد شده که فکر می کنم تنها با استناد به همین چند کتاب کفایت می کند.
و آیا قرآن دوستی کسی غیراز آنان را واجب شمرده است؟ (نه ، بلکه این فضیلتی است که خداوند به آنها اختصاص داده است، چنانکه آیه 23 سوره شوری فرمود:
«قل لا اسألُکم علیه أجراً إلا المودَّة فی القربی و من یقترف حسنه نزد له فیها حُسنا إن الله غفور شکور»
معنی: بگو! از شما برآن ، اجری جز «مَودّتِ خویشاوندان» نمی خواهم و کسی که عمل نیکی (دراینجا منظوردوستی آنهاست) انجام دهد بر نیکی اش افزوده خواهیم ساخت و خداوند غفور است و سپاسگزار.
( در اینجا به 30 کتاب اهل سنت استناد شده که من چند تای آن را نام می برم :
ذخائر العقبی (طبری شافعی ) ص 25 و 138 ، مطالب السؤول (ابن طلحه شافعی) ج 1 ص 21 ط نجف ، الفصول المهمة ( ابن صباغ مالکی) ص 11 ، مقتل الحسین (خوارزمی حنفی ) جلد 1 ص 1 و 57 ، تفسیر (طبری ) ج 25 ص 25 ط مصطفی الحلبی مصر ، مجمع الزوائد (هیثمی ) ج 7 ص 103 و ج 9 ص 168 )
پیامها
1) مودّت بدون معرفت امكان ندارد. (پس مزد رسالت قبل از هر چيز شناخت اهل بيت پيامبر است سپس مودّت آنان) «الاّ المودّة فى القربى»
2) مودّت بدون اطاعت، ريا و تملّق است. (پس مودّت قربى يعنى اطاعت از آنان) «الاّ المودّة فى القربى»
3) قربى معصومند. زيرا مودّت گناهكار نمىتواند مزد رسالت قرار گيرد. «الاّ المودّة فى القربى»
4) مودّتى كه قهراً همراه با معرفت و اطاعت است تنها در اهلبيت مستقر است. (كلمه «فى» رمز آن است كه جايگاه مودّت تنها اهلبيت است.) «فى القربى»
5) مودّت فى القربى، راهى براى كسب خوبىهاست. «الاّ المودّة فى القربى و مَن يقترف حسنة»
6) مودّت اهل بيتعليهم السلام، برجستهترين حسنه است. «المودّة فى القربى و من يقترف حسنة»
7) مودّت قربى حسنه است. «مَن يقترف حسنة»
8) مودّت قربى سبب دريافت پاداش بيشتراست. «نزد له فيها حسناً»
9) دوستى اهل بيت پيامبر، زمينهى دريافت مغفرت است. «الاّ المودّة فى القربى... انّ اللّه غفور»
10) خداوند قدردان كسانى است كه به وظيفه خود در مودت اهل بيت عمل مىكنند. «انّ اللّه غفور شكور»
پيامبر اسلام از طرف خداوند يك بار مأمور مىشود كه به مردم بگويد: مزد من تنها انتخاب راه خداست و بار ديگر مأمور مىشود كه بگويد: مزد من فقط مودّت قربى است. در واقع بايد اين دو درخواست يكى باشد. يعنى راه خدا همان مودّت قربى باشد.
از طرفى مودّت با دو چيز ملازم است: يكى شناخت و معرفت، زيرا تا انسان كسى را نشناسد نمىتواند به او عشق بورزد. دوم اطاعت، زيرا مودّت بدون اطاعت نوعى تظاهر و رياكارى و دروغ و تملّق است. پس كسانى كه دستورات خود را از غير اهل بيت پيامبرعليهم السلام مىگيرند، راه خدا را پيش نگرفتهاند. اين از ديدگاه قرآن.
امّا از نظر عقل. پاداش بايد همسنگ و هموزن عمل باشد. رسالت، جز امامت كه ادامه آن است هم وزنى ندارد، مزد رسالت ادامه هدايت است، مزد يك معصوم، سپردن كار به معصوم ديگر است. مزد عادل آن است كه زحمات او را به عادل ديگر بسپاريم.
عقل مىگويد: تا لطف هست بايد تشكّر نيز باشد و اگر امروز لطف پيامبر شامل حال ما شده و ما به اسلام هدايت شدهايم بايد مزد رسالتش را بپردازيم و اگر مزد رسالت، مودّت قربى است، امروز هم بايد قُربايى باشد تا نسبت به او مودّت و اطاعت داشته باشيم. آرى، امروز هم بايد نسبت به حضرت مهدىعليه السلام مودّت داشته و نسبت به او مطيع باشيم. مگر مىشود بگوييم مسلمانان صدر اسلام مأمور بودند مزد رسالت را بپردازند و نسبت به قربى مودّت داشته باشند، ولى مسلمانان امروز يا اين وظيفه را ندارند و يا قربايى نيست تا به او مودّت بورزند و مزد رسالت را بپردازند. البتّه مودّت حضرت مهدىعليه السلام در زمان غيبت، عمل به پيامهاى او و رفتن در راه كسانى است كه ما را به آنان سپرده است، يعنى فقهاى عادل و بى هوا و هوس.
عقل انسان از اينكه مودّت قربى پاداش پيامبرى قرار گرفته كه صدها ميليون نفر را به هدايت و سعادت و فضل كبير الهى رسانده مىفهمد كه قربى و كسانى كه مورد مودّت هستند، برترين افراد بشر و معصومند. زيرا هرگز مودّت گنهكار پاداش پيامبر معصوم قرار نمىگيرد. نمىتوان باور كرد كه مودّت افرادى گنهكار بر مسلمانان جهان در طول تاريخ واجب باشد و هيچ فرقهاى از مسلمانان (غير از شيعه) رهبران خود را معصوم نمىداند و هيچ فرد يا گروهى تا كنون نه براى امامان معصوم گناهى نقل كرده و نه براى آن بزرگواران استادى نام برده است.
عقل مىگويد: گذاشتن دست بشر در دست غير معصوم نه تنها ظلم به انسانيّت است، بلكه ظلم به تمام هستى است. زيرا هستى براى انسان آفريده شده (تمام آيات «خلق لكم»، «سخّر لكم» و «متاعا لكم» نشانهى آن است كه هستى براى انسان است) و انسان براى تكامل واقعى و معنوى و خدايى شدن و آيا سپردن اين انسان با آن اهداف والا به رهبران غير معصوم، ظلم به او و ظلم به هستى نيست؟
اگر در روايات، رهبر معصوم و ولايت او زير بنا و پايه و اساس دين شناخته شده است، «بنى الاسلام على خمس... الولاية»(23) و اگر حضرت علىعليه السلام تقسيم كننده مردم ميان بهشت و دوزخ معرّفى شده است، «قسيم الجنّة و النار»(24) و اگر نماز بى ولايت پذيرفته نمىشود،(25) و اگر مودّت اهل بيت حسنه است،(26) و اگر زيارت و توسّل به آنان سفارش شده، همه به خاطر همان جوهر كيميايى مودّت است.
زمخشرى و فخررازى كه از بزرگان اهل سنّت هستند، در تفاسير خود آوردهاند كه رسولخداصلى الله عليه وآله فرمودند:
«مَن مات على حبّ آل محمّد مات شهيداً» هر كه با دوستى آلمحمّد از دنيا برود، شهيد است.
«مَن مات على حبّ آل محمّد مات تائباً» هر كه با دوستى آل محمّد از دنيا برود، توبهكننده است.
«مَن مات على حبّ آل محمّد مات مستكمل الايمان» هر كه با دوستى آل محمّد از دنيا برود، با ايمان كامل از دنيا رفته است.
«مَن مات على حبّ آل محمّد مات على السنة والجماعة» هر كه با دوستى آل محمّد از دنيا برود، طبق سنّت و سيره پيامبر از دنيا رفته است.
حال اين سؤال پيش مىآيد كه آيا مودّت بدون اطاعت، مىتواند هم وزنِ شهادت، مغفرت و ايمان كامل قرار گيرد؟
در همين تفاسير ذيل اين آيه حديثى از رسول اكرمصلى الله عليه وآله آمده است كه:
«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد جاء يوم القيامة مكتوب بين عينيه آيس من رحمة اللّه»، آگاه باشيد، هركه با كينه و بغض آل محمّد بميرد، روز قيامت مىآيد در حالى كه ميان دو چشم او نوشته شده: او از رحمت خداوند مأيوس و محروم است.
«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد مات كافرا» آگاه باشيد، هر كه با بغض آلمحمّد بميرد، كافر مرده است.
«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد لم يشم رائحة الجنة» هر كه با بغض آلمحمّد بميرد، بوى بهشت را استشمام نمىكند.
فخر رازى در تفسير خود آورده است: همين كه آيه مودّت نازل شد از پيامبر اكرم پرسيدند: قربى چه كسانى هستند كه مودّت آنها بر ما واجب است؟
حضرت فرمودند: علىّ و فاطمه و فرزندانش، سپس اضافه مىكند كه حضرت فرمودند: «فاطمة بضعة منّى يؤذينى ما يؤذيها» فاطمه پاره تن من است هر كس او را اذيّت كند مرا اذيّت كرده و كيفر كسانى كه رسول خدا را اذيّت كنند، در قرآن چنين آمده است. «انّ الّذين يؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فى الدنيا و الآخرة و اعدّ لهم عذاباً مهيناً»(27)
در حديث مىخوانيم كه امام حسنعليه السلام در ذيل جملهى «و مَن يقترف حسنة نزد له فيها حسناً» فرمود: «اقتراف الحسنة مودّتنا اهل البيت»(28) كسب نيكى، مودّت ما اهل بيت است.
21) سبأ، 47.
22) فرقان، 57 .
23) كافى، ج2ص18.
24) بحار، ج7، ص186.
25) بحار، ج27، ص167.
26) بحار، ج43، ص362.
27) احزاب، 57 .
28) تفاسير نمونه و صافى.
------------------------------------------------------------------
و آیا جبرئیل «آیه مباهله » را در مورد کسی جز آنها آورده است ؟ (هرگز!)
(آیه مباهله در خصوص آنان نازل شده است . خداوند در آیه 61 سوره آل عمران می فرماید:
«فقل تعالوا ندع أبناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین»
(معنی: بگو! بیائید ما و شما ، فرزندان خود و زنان خود و جانهای خود را بخوانید آنگاه بر دروغگویان نفرین فرستیم)
همه اتفاق نظر دارند که این آیه در شأن پیامبر (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است .
- رجوع کنید به : صحیح (مسلم ) کتاب الفضائل باب فضائل علی بن ابی طالب ج 15 ص 176 ط مصر با شرح نووی ، صحیح (ترمذی ) ج 4 ص 293 ح 3085 و ج 5 ص 301 ح 3808 ، المستدرک (حاکم) ج 3 ص 150 ( با سند صحیح )
(در اینجا باز نزدیک به 50 کتاب از کتب اهل سنت استناد شده که من بر همین چند تا بسنده می کنم.)
واژهى «نَبتَهل» از ريشهى «اِبتهال» به معناى بازكردن دستها و آرنجها براى دعا، به سوى آسمان است واين آيه به دليل اين واژه، به آيهى مباهله معروف گشته است. مباهله، يعنى توجّه و تضرّع دو گروه مخالف يكديگر، به درگاه خدا و تقاضاى لعنت و هلاكت براى طرف مقابل كه از نظر او اهل باطل است.[60]
در تفاسير شيعه و سنى و برخى كتب حديث و تاريخ مىخوانيم كه در سال دهم هجرى، افرادى از سوى رسول خدا صلى الله عليه وآله مأمور تبليغ اسلام در منطقه نجران از بلاد يمن شدند. مسيحيانِ نجران نيز هيئتى را به نمايندگى از سوى خود براى گفتگو با پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله به مدينه گسيل داشتند. با وجود گفتگوهايى كه ميان آنان و پيامبر صلى الله عليه وآله ردّ وبدل شد، باز هم آنان بهانهجويى كرده و در حقّانيّت اسلام ابراز ترديد مىكردند. اين آيه نازل شد و خطاب به پيامبر فرمود: به كسانى كه با تو محاجّه و جدال كرده، و از قبول حقّ شانه خالى مىكنند، بگو: بياييد با فراخواندن فرزندان و زنان و خودمان، خدا را بخوانيم و با حالت تضرّع و ابتهال بر دروغگويان نفرين كنيم و هر نفرينى كه دامن گروه مقابل را گرفت، معلوم مىشود كه راه او باطل است و با اين وسيله به اين گفتگو و جدال پايان دهيم.
هنگامى كه نمايندگان مسيحيان نجران، پيشنهاد مباهله را از رسول اكرمصلى الله عليه وآله شنيدند، به يكديگر نگاه كرده و متحيّر ماندند. آنان مهلت خواستند تا در اين باره فكر و انديشه و مشورت كنند. بزرگِ نصارى به آنها گفت: شما پيشنهاد را بپذيريد و اگر ديديد كه پيامبر با سر وصدا و جمعيّتى انبوه براى نفرين مىآيد، نگران نباشيد و بدانيد كه خبرى نيست، ولى اگر با افراد معدودى به ميدان آمد، از انجام مباهله صرفنظر و با او مصالحه كنيد.
روز مباهله، آنها ديدند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله همراه با دو كودك و يك جوان و يك زن بيرون آمدند. آن دو كودك، حسن و حسينعليهما السلام و آن جوان، علىّبن ابىطالبعليهما السلام و آن زن فاطمهى زهراعليها السلام دختر پيامبر صلى الله عليه وآله بودند.
اُسقف مسيحيان گفت: من چهرههايى را مىبينم كه اگر از خداوند بخواهند كوه از جا كنده شود، كنده مىشود. اگر اين افراد نفرين كنند، يك نفر مسيحى روى زمين باقى نمىماند. لذا از مباهله اعلام انصراف كرده و حاضر به مصالحه شدند.[61]
اين ماجرا، علاوه بر تفاسير شيعه، در منابع معتبر اهل سنّت نيز آمده است.[62]
روز مباهله، بيست وچهارم يا بيست و پنجم ماه ذىالحجّه بوده و محل آن در روزگار پيامبر صلى الله عليه وآله در بيرون شهر مدينه بوده كه اكنون داخل شهر قرار گرفته و در آن محل، مسجدى به نام «مسجد الاجابة» ساخته شده است. فاصلهى اين مسجد تا مسجدالنّبى تقريباً دو كيلومتر است. «الّلهم ارزقنا زيارته و شفاعته»
بر اساس روايتى در تفسير الميزان، دعوت به مباهله مخصوص نصارى نبوده و پيامبر صلى الله عليه وآله از يهوديان نيز براى مباهله دعوت كردند.
مباهله، خاصّ زمان پيامبرصلى الله عليه وآله نبوده است، بلكه براساس برخى از روايات، ديگر مؤمنان نيز مىتوانند مباهله كنند. امام صادقعليه السلام در اينباره دستوراتى دادهاند.[63]
سؤال: در اين ماجرا تنها فاطمه زهراعليها السلام حضور داشت، پس چرا قرآن كلمهى جمع «نسائنا» را بكار برده است؟
پاسخ: در قرآن مواردى است كه خداوند از يك نفر به صورت «جمع» ياد مىكند، مانند آيه 181 سوره آلعمران كه يك نفر از روى توهين گفت: خدا فقير است، ولى آيه به صورت جمع مىفرمايد: «الّذين قالوا انّ اللّه فقير» چنانكه قرآن درباره حضرت ابراهيمعليه السلام مىفرمايد: ابراهيم يك امّت است، با آنكه يكنفر بيشتر نبود.
گرچه پيامبر مىتوانست خود شخصاً نفرين كند وكارى به علىّ، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام نداشته باشد، ولى خدا و رسول، با اين عمل به ما فهماندند كه اين افراد، ياران و شريكان رسول خدا در دعوت به حقّ و هدف او هستند و همراه او آمادهى استقبال از خطر بوده و تداومگر حركت او مىباشند.
60) التحقيق فى كلمات القرآن.
61) پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: سوگند به كسى كه مرا پيامبر حقّ قرار داد، اگر مباهله انجام مىگرفت، آن وادىآتش را بر آنان فرو مىريخت. تفسير مجمعالبيان ؛ مناقب ابنمغازى، ص 263.
62) صاحب تفسير الميزان در جلد سوّم صفحه 257 آورده است كه ماجراى مباهله را 51 نفر از صحابه به اتّفاق نظر نقل كردهاند. تفاسير كبير، آلوسى ومراغى ذيل آيه، در كتاب الكامل ابناثير جلد دوّم صحفه 293، مستدرك حاكم جلد سوّم صفحه 150، مسند احمد حنبل جلد اوّل صفحه 185 و همچنين تفاسير روحالبيان، المنار و ابنكثير و بسيارى از منابع شيعى و سنّى ديگر، اين واقعه را ضبط و نقل كردهاند. در كتاب اِحقاقالحق جلد سوّم صفحه 46 نيز نام شصت نفر از بزرگان اهل سنّت را آورده است كه همگى گفتهاند: اين آيه در عظمت پيامبر و اهلبيت عليهم السلام اوست.
63) تفسيرنورالثقلين ج1، ص351 ؛ اصول كافى، ج2، باب مباهله.
پیام ها:
- اگر انسان ايمان به هدف داشته باشد، حاضر است خود و نزديكترين بستگانش را در معرض خطر قرار دهد. «من بعد ما جائك من العلم»
2- آخرين برگ برنده و سلاح برنده مؤمن، دعاست. «فقل تعالوا ندع»
3- فرزند دخترى، همچون فرزند پسرى، فرزند خود انسان است. «ابنائنا» بنابراين امام حسن وامام حسين عليهما السلام فرزندان پيامبرند.
4- زن و مرد در صحنههاى مختلف دينى، در كنار همديگر مطرحند. «نسائنا»
5 - در دعا، حالات اهل دعا مهم است، نه تعداد آنها. گروه مباهله كننده پنج نفر بيشتر نبودند. «ابنائنا، نسائنا، انفسنا»
6- علىّبن ابىطالبعليهما السلام، جان رسول اللَّهصلى الله عليه وآله است. «انفسنا»
7- در مجالس دعا، كودكان را نيز با خود ببريم. «ابنائنا»
8 - اهلبيت پيامبرعليهم السلام مستجاب الدعوة هستند. «ابنائنا، نسائنا، انفسنا»
9- استمداد از غيب، پس از بكارگيرى توانايىهاى عادّى است. «نبتهل»
10- كسى كه منطق و استدلال و معجزه، او را به پذيرش حقّ تسليم نمىكند، بايد با او مباهله كرد. «تعالوا... نبتهل»
11- اگر مؤمنان محكم بايستند، دشمن به دليل باطل بودنش عقب نشينى مىكند. «ندع... نبتهل» 12- استدلال را بايد با استدلال پاسخ داد، ولى مجادله و لجاجت بايد سركوب شود. «لعنة اللّه على الكاذبين»
شاعر می گوید :
هَل أتی «هل أتی» بِمَدح سِواهُم لا وَ مَولی بِذِکرِهِم حَلاّها
آیا «هل أتی » در مدح غیر آنان نازل شده ؟ نه ، به خدا سوگند ! که فقط درباره ی آنها فرود آمده است.
( اشاره به نزول سوره «هل أتی» هفتادو ششمین سوره قرآن در مورد اهل بیت و دشمنان آنها ست .)
- رجوع کنید به :
شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی) ج 2 ص 298 حدیث 1042 ، 1046 ، 1047 ، 1048 ،1051 ، 1053 ،1054 ،1055 ،1056 ،1057 ،1058 ،1059 ،1061 ،
نوادر الاصول ( حکیم ترمذی) ص 64 ، المناقب (خوارزمی حنفی) ص 188 – 194 ، کفایه الطالب (گنجی شافعی ) ص 345 – 348 ط الحیدریه ، الکشاف (زمخشری) ج 4 ص 197 ط مصطفی محمد مصر ، تفسیر (فخر رازی) ج 3 ص 243 ط البهیه مصر ، شرح نهج البلاغه ( ابن ابی الحدید) ج 13 ص 276 ط مصر با تحقیق محمد ابوالفضل ، ( دراینجا هم بیش از 30 کتاب معرفی کرده که می توان به آنها استناد نمود و رجوع کرد.)
آیا اینها همان « حبل الله » نیستند که قرآن می گوید:
«و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تَفَرَّقوا» (به حبل و ریسمان خداوند چنگ زنید و متفرق نشوید)
سوره آل عمران آیه 103 .
رجوع کنید به : شواهد التنزیل ( حاکم حسکانی حنفی) ج 1 ص 130 حدیث 177 ، 178، 179، 180 ، الصواعق المحرقه ( ابن حجر هیثمی شافعی ) ص 190 ط المیمنیه مصر ، ینابیع الموده (قندوزی حنفی) ص 119 ، 274 و 297 ط اسلامبول ، الاتحاف بحب الاشراف (شبراوی شافعی ) ص 76 ، روح المعانی (آلوسی) ج 4 ص 16 ، نورالابصار (شبلنجی) ص 101 ط العثمانیه و اسعاف الراغبین (صبان شافعی ) ص 100 ط العثمانیه .
حضرت علىّعليه السلام مىفرمايد: قرآن، حبل اللّه است.[125] واز امام صادقعليه السلام نقل شده است كه فرمود: «نحن حبل اللّه» ما اهلبيت، حبل اللّه هستيم.[126] و در روايت ديگرى آمده است: علىّبن ابىطالبعليهما السلام حبل اللّه است.[127]
تأليف دلها تنها به دست خداست. «فالّفَ بينَ قلوبكم» قرآن خطاب به پيامبر مىفرمايد: «لو اَنفقتَ ما فِى الارضِ جَميعاً ما اَلّفتَ بينَ قلوبِهم» اگر همهى سرمايههاى زمين را خرج كنى نمىتوانى بدون خواست او بين دلها ايجاد الفت نمايى.[128]
125) نهجالبلاغه، خطبه176.
126) تفسير مجمعالبيان.
127) تفسير نورالثقلين.
128) انفال، 63.
آیا آنها همان «صادقین » نیستند که خداوند می فرماید:
«و کُونُوا مَعَ الصادقین » (با صادقین باشید) سوره توبه آیه 119 .
- مراد از «صادقین» پیامبر(ص) و ائمه عترت (ع) هستند طبق اخبار صحیح و متواتر ما.
و در ارتباط با تفسیر آیه ی شریفه از طریق اهل سنت رجوع کنید به
شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی) ج 1 ص 259 حدیث 350 ،351 ،352 ،353 ،355 ،356 ،کتاب الطالب (گنجی شافعی) ص 236 ط الحیدریه ، ترجمه الامام علی بن ابی طالب از تاریخ دمشق (ابن عساکر شافعی) ج 2 ص 421 ح 923 ، المناقب (خوارزمی حنفی) ص 198 ، (در اینجا 11 کتاب نام برده که فکر میکنم همین چند تا کافی ست)
در روايات شيعه و سنى آمده است كه مقصود از «صادقين»، محمّد ( ص) و آل محمّد (عليهم السلام) مىباشند.
آيه 177 سورهى بقره، اهل ايمان، انفاق، نماز، وفاى به عهد و صبر در برابر مشكلات را صادق مىشمارد و آيه 15 سوره حجر و 8 سوره حشر، مهاجرانِ رنج كشيده و جان بركف را «صادق» شمرده است.
و آیا «صراط الله » نیستند که خدا فرموده است:
«و انّ هذا صراطی مستقیما فاتَّبعوهُ ( این راه راست من است ، از آن تبعیت کنید
و آیا آنها «سبیل خدا » نیستند که فرموده است:
«و لا تتبعوا السُبل فتفرق بکم عن سبیله » ( از راه های پراکنده نروید ! که از راه خدا دور می شوید)
آیه 153 سوره انعام .
- رجوع کنید به : ینابیع الموده ( قندوزی حنفی) ص 111 ط اسلامبول .
در روايات مىخوانيم كه مصداق عينى راه مستقيم، رسول خداصلى الله عليه وآله و امامان معصومعليهم السلام از اهلبيت او هستند) تفسير نورالثقلين).
مگر آنها «اولوا الامر » نیستند، که خداوند می فرماید:
«یا ایها الذین أمنوا أطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر ِ منکم »
( ای کسانی که ایمان آورده اید از خداوند اطاعت کنید ، پیامبر را اطاعت کنید ، و مطیع فرمان «اولوا الامر» باشید.) سوره نساء آیه 59 .
- رجوع کنید به ینابیع الموده (قندوزی حنفی) ص 114 و 117 ط اسلامبول ، شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی) ج 1 ص 148 حدیث 202 ،203 ،204 ، تفسیر (فخر رازی) ج 3 ص 357 و فرائد السمطین (حموینی شافعی) ج 1 ص 314 ح 250 .
اين آيه به وظيفهى مردم در برابر خدا و پيامبر اشاره مىكند. با وجود سه مرجع «خدا»، «پيامبر» و «اولى الامر» هرگز مردم در بنبست قرار نمىگيرند.
آمدن اين سه مرجع براى اطاعت، با توحيد قرآنى منافات ندارد، چون اطاعت از پيامبر و اولى الامر نيز، شعاعى از اطاعت خدا و در طول آن است، نه در عرض آن و به فرمان خداوند اطاعت از اين دو لازم است.
در تفسير نمونه به نقل از ابن عباس آمده است كه وقتى پيامبر اسلام، هنگام عزيمت به تبوك، على عليه السلام را در مدينه به جاى خود نهاد و فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى» اين آيه نازل شد.
آيه گويا مىفرمايد: اين سپردن به اهل، در سايه اطاعت از خدا و رسول و اولىالامر است.
تكرار فرمانِ «اطيعوا» رمز تنوّع دستورهاست. پيامبر گاهى بيان احكام الهى مىكرد، گاهى دستور حكومتى مىداد ودو منصب «رسالت» و«حكومت» داشت. قرآن گاهى خطاب به پيامبر مىفرمايد: «انزلنا اليك الذّكر لتبيّن للناس ما نزل اليهم» آنچه ر[314]ا نازل كردهايم براى مردم بيان كن. و گاهى مىفرمايد: «لتحكم بين الناس بما اراك اللّه»[315] ميان مردم بر اساس قوانين الهى، حكومت و قضاوت كن.
قرآن درباره مفسدان، مسرفان، گمراهان، جاهلان، جبّاران و... دستور «لاتطع» و «لاتتّبع» مىدهد. بنابراين موارد «اطيعوا» بايد كسانى باشند كه از اطاعتشان نهى نشده باشد و اطاعتشان در تضادّ با اوامر خدا و رسول قرار نگيرد.
در آيه اطاعت از اولىالامر مطرح شده است، ولى به هنگام نزاع، مراجعه به آنان مطرح نشده، بلكه تنها مرجع حلّ نزاع، خدا و رسول معرفى شدهاند. و اين نشانه آن است كه اگر در شناخت اولىالامر و مصداق آن نيز نزاع شد به خدا و رسول مراجعه كنيد كه در روايات نبوى، اولىالامر اهلبيت پيامبر معرفى شدهاند.[316]
حضرت علىعليه السلام فرمود: هر حاكمى كه به غير از نظر اهلبيت معصوم پيامبرعليهم السلام قضاوت كند، طاغوت است.[318]
314) نحل، 44.
315) نساء، 105.
316) كمال الدين صدوق، ص222.
317) كافى، ج1، ص 187.
318) دعائمالاسلام، ج2، ص530.
آیا آنها «اهل ذکر» نیستند که قرآن دستور فرموده است:
«فاسئلوا اهل الذکران کنتم لا تعلمون» ( اگر نمی دانید از اهل ذکر بپرسید)
سوره نحل آیه 43 و سوره انبیاء آیه 7 .
رجوع کنید به : شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی) ج 1 ص 334 حدیث 459، 460، 463،464، 465، 466، ینابیع الموده (قندوزی حنفی) ص 46 و 119 ط اسلامبول ، تفسیر (قرطبی) ج 11 ص 272 ، تفسیر (طبری) ج 14 ص 109 ، تفسیر (ابن کثیر) ج 2 ص 570 و روح المعانی (آلوسی) ج 14 ص 134 .
سوره نحل آیه 43
اين آيه يك اصل كلى را كه عقل هر بشرى مىپذيرد، مطرح مىكند وآن مراجعه به اهل علم وكارشناس است، يعنى هر چه را نمىدانيد از آگاهان واهل خبرهى آنسؤال كنيد. البته در زمينهى مسائل دينى، بهترين مصداقِ «اهل ذكر» اهلبيت پيامبرند. و روايات زيادى از طريق شيعه و سنّى به اين مضمون وارد شده كه در جلد سوم ملحقات احقاق الحق، صفحهى 482 به بعد نقل شده است.
طبرى، ابن كثير و آلوسى نيز در تفاسيرشان، ذيل اين آيه، اهلِ ذكر را اهل بيت پيامبر معرفى كردهاند.
در جلد 23 بحار صفحه 172 به بعد، حدود شصت روايت در اين باره نقل شده كه در برخى از آنها، امامان معصوم فرمودهاند: «نحن واللَّه اهل الذكر المسئولون» بخدا قسم ما هستيم، آن اهل ذكرى كه مردم بايد سؤالات خود را از آنان بپرسند.
و سوره انبیاء آیه 7
سؤال از اهل ذكر ورجوع به كارشناس، يك اصل عقلايى است ودر اين آيه مراد از اهل ذكر علماى يهود ونصارى هستند. در روايات سفارش شده كه هر كجا متحير شديد از اهلبيت پيامبرعليهم السلام سؤال كنيد كه آن بزرگواران مصداق كامل اهلذكر هستند.
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: نه عالم اهل سكوت وكتمان باشد و نه جاهل خاموش. «لاينبغى للعالم أن يسكت على علمه ولا ينبغى للجاهل أن يسكت على جهله و قد قال اللّه تعالى: فاسئلوا اهل الذّكر...»( تفسير درّالمنثور).
مگر همان «مؤمنین» نیستند که خدا فرموده است:
«کسی که بعد از آشکار شدن «حق» از در مخالفت با پیامبر درآید و از راهی جز راه «مومنین» پیروی کند ما او را به همان راه که می رود می بریم و به دوزخ داخل می کنیم. »
(سوره نساء آِیه 115 ).
رجوع کنید به تفسیر (علی بن ابراهیم قمی) ج 1 ص 152 ط نجف و البرهان فی تفسیر القرآن ج 2 ص 415 ط تهران .
اين آيه دربارهى كسانى است كه پس از پذيرش اسلام و رسالت پيامبر، به مخالفتِ آگاهانه با دستورات او مىپردازند و راهِ خود را از راه جماعت مسلمين جدا مىكنند.
«مُشاقّه رسول» يعنى خودت را يك شِقّ و رسول اكرم صلى الله عليه وآله را شِقّ ديگر قرار دهى. به كارشكنى بپردازى و دست به مخالفت آگاهانه همراه با عداوت بزنى.
شقاق و مخالفت با پيامبر خدا انواع مختلفى دارد، مانند: انكار كل دين، ايمان به بعضى و كفر به بعض ديگر، تحريف، توجيه و حيلههاى شرعى.
در روايات آمده است دو نفر براى مسخره كردن، سوسمارى را مخاطب قرار داده و او را با لقب اميرالمومنين خواندند. حضرت على عليه السلام فرمود: «دَعْهما فهو امامهما يوم القيامة» يعنى آن دو استهزا كننده را به حال خود رها كنيد كه همين سوسمار در قيامت امام آن دو خواهد شد. سپس اين جمله را تلاوت فرمود: «نولّه ما تولّى[370] »
حضرت على عليه السلام در نامه ششم نهجالبلاغه مىفرمايد: اگر مردم روى شخصى اتّفاق آرا داشتند و او را امام ناميدند رضاى خدا در آن است و اگر كسى با طعن يا بدعت از مدار اطاعت او خارج شد او را برگردانيد و اگر برنگشت با او بجنگيد كه راه مؤمنان را پيروى نكرده است.[371]
370) تفسير نورالثقلين.
371) فانْ َاجمعوا على رَجل و سَمّوه اماماً كان ذلك للّه رضا فانْ خَرج عن اَمرِهم خارج بِطَعن او بِدعَة رُدّوه الى ما خَرج منه فانْ اَبى قاتلوا على اتّباعه غَير سبيل المؤمنين ماتولّى». نهجالبلاغه نامه ی 6 .
آیا آنها هادیان به سوی خدا نیستند که در قرآن آمده :
«انما انت مُنذر و لکل قوم هاد » (تو تنها ، بیم دهنده ای و هر گروهی هادی و راهنمایی دارند) سوره رعد آیه 7 .
- رجوع کنید به شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی ) ج 1 ص 293 – 303 حدیثهای 398 تا 416 ، کفایة الطالب ( گنجی شافعی) ص 233 ط الحیدریه ، تفسیر (طبری) ج 13 ص 108 ، تفسیر (ابن کثیر) ج 2 ص 502 ، الفصول المهمه (ابن صباغ مالکی) ص 107 ، مستدرک (حاکم ) ج 3 ص 129 – 130 ، زاد المسیر (ابن جوزی حنبلی) ج 4 ص 307 و ...
(در اینجا هم حدود 15 نام کتاب آمده است که من همین چند تا را آوردم)
از ابن عباس نقل شده كه پيامبراكرمصلى الله عليه وآله دست مباركشان را بر روى سينه گذاشتند و فرمودند: «انا المنذر» و آنگاه به علىبنابيطالبعليهما السلام اشاره كردند و فرمودند: «انت الهادى، بك يهتدى المهتدون بعدى»(17)
(17) تفسيركبير، ج 19، ص 14. طبرى و ابنكثير و احقاقالحقّ، (ج 3، ص 87) نيز آن را نقل كردهاند
-------------------
و مگر نه این است که آنها از «أنعم الله ُ علیهم » (کسانی که خداوند به آنها نعمت بخشیده) هستند؟
و در سوره حمد که «سبع المثانی» و «قرآن عظیم » نام گرفته نیز به آنها اشاره فرموده است که «ما را به راه راست هدایت کن» ، را ه کسانی که نعمت به آنها بخشیده ای
(سوره حمد آیه 6)
- رجوع کنید به شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی ) ج 1 ص 57 حدیثهای 86 تا 95 و حدیثهای 101 تا 105 ، الاتحاف بحب الاشراف ( شبراوی) ص 76 و کفایه الطالب ( گنجی شافعی) ص 162 ط الحیدریه .
.(54) در روايات آمده است كه امامان معصومعليهم السلام مىفرمودند: راه مستقيم، ما هستيم.(55) يعنى نمونهى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود دربارهى تمام مسائل زندگى از قبيل كار، تفريح، تحصيل، تغذيه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ... ، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانهروى سفارش كردهاند.
(54) قل انّنى هَدانى ربّى الى صراط مستقيم» انعام، 161
( 55) تفسير نورالثقلين، ج1 ص20.
و در سوره نساء فرموده است؛ «و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند ، «در رستاخیز» همنشین کسانی که خدا نعمت خود را بر آنها تمام کرده – پیامبرو صدیقان و شهدا و صالحان – خواهد بود.»
سوره نساء آیه 69 .
- رجوع کنید به شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی ) ج 1 ص153 حدیثهای 206 تا 209 .
در سورهى حمد در كنار صراط مستقيم، گروه «انعمت عليهم» آمده بود، و اين بار دوّم است كه در كنار آيهى صراط مستقيم، گروه «انعماللّه عليهم» مطرح است. گويا غير از انبيا و شهدا و صدّيقان و صالحان، ديگران بيراهه مىروند و راه مسقيم، منحصراً راه يكى از اين چهار گروه است.
در روايات، بهترين نمونهى صدّيقان، امامان معصومعليهم السلام، و صديقه، فاطمهى زهراعليها السلام معرّفى شده است. مراد از «شهدا» هم، يا كشتگان ميدان جهادند، يا گواهان اعمال در قيامت.
همنشينى با انبيا در دنيا براى همهى پيروان واقعى امكان ندارد، بنابراين مراد آيه همنشينى در آخرت است.
آیا خداوند «ولایت عامه » را برای آنها قرار نداده؟ و آیا پس از پیامبر این «ولایت و حکومت بر مسلمانان» را منحصر به آنان ننموده ؟ پس این آیه را بخوان !
«انما ولیُّکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون . و من یتولَّ الله و رسوله و الذین آمنوا فاِن حزب الله هم الغالبون »
( سرپرست و رهبرشما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده و نماز را به پا می دارند و درحال رکوع زکات می پردازند . و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند (پیروزند ، زیرا) حزب و جمعیت خدا پیروز می باشند. ) (آیات 55 و 56 سوره مائده )
- همه ی مفسران اجماع و اتفاق نظر دارند که این آیه درباره علی (ع) در آن هنگام نازل شد که آن حضرت در حال رکوع صدقه داد .
- رجوع کنید به شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی ) ج 1 ص 161 – 184 حدیثهای 216 تا 241 ، ترجمه الامام علی بن ابیطالب از تاریخ دمشق (ابن عساکر شافعی ) ج 2 ص 409 حدیثهای 908 و 909 ط 1 ، الکاشف (زمخشری) ج 1 ص 624 ط مصطفی محمد مصر ، تفسیر (طبری) ج 6 ص 288 و 189 .
برای این آیه بیش از 60 مدرک از کتب اهل سنت آمده که می توان رجوع کرد که به همین چند کتاب بسنده می کنم.
(آیه 55 سوره مائده )
در شأن نزول آيه آمده است: سائلى وارد مسجد رسول خدا صلى الله عليه وآله شد و از مردم درخواست كمك كرد. كسى چيزى به او نداد. حضرت على عليه السلام در حالى كه به نماز مشغول بود، در حال ركوع، انگشتر خود را به سائل بخشيد. در تكريم اين بخشش، اين آيه نازل شد.
ماجراى فوق را ده نفر از اصحاب پيامبر مانند ابن عباس، عمّار ياسر، جابربن عبداللّه، ابوذر، اَنسبن مالك، بلال و... نقل كردهاند و شيعه و سنّى در اين شأن نزول، توافق دارند. [118] عمّار ياسر مىگويد: پس از انفاق انگشتر در نماز و نزول آيه بود كه رسولخداصلى الله عليه وآله فرمود: «مَن كنتُ مولاه فعلىّ مولاه». [119]
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در غديرخم، براى بيان مقام حضرت على عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود. [120] و خود على عليه السلام نيز براى حقّانيّت خويش، بارها اين آيه را مىخواند. [121] ابوذر كه خود شاهد ماجرا بوده است، در مسجد الحرام براى مردم داستان فوق را نقل مىكرد. [122]
كلمهى «ولىّ» در اين آيه، به معناى دوست و ياور نيست، چون دوستى و يارى مربوط به همه مسلمانان است، نه آنان كه در حال ركوع انفاق مىكنند.
امام صادقعليه السلام فرمودند: منظور از «الّذين آمنوا...»، علىعليه السلام و اولاد او، ائمّهعليهم السلام تا روز قيامت هستند. پس هركس از اولاد او به جايگاه امامت رسيد با اين ويژگى مثل اوست، آنان صدقه مىدهند در حال ركوع. [123]
مرحوم فيض كاشانى در كتاب نوادر، حديثى را نقل مىكند كه بر اساس آن ساير امامان معصوم نيز در حال نماز و ركوع به فقرا صدقه دادهاند كه اين عمل با جمع بودن كلمات «يقيمون، يؤتون، الراكعون» سازگارتر است.
امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند پيامبرش را دستور داد كه ولايت علىعليه السلام را مطرح كند و اين آيه را نازل كرد. [124]
بهترين معرّفى آن است كه اوصاف وخصوصيّات كسى گفته شود ومخاطبان، خودشان مصداق آن را پيدا كنند. (آيه بدون نام بردن از علىعليه السلام، اوصاف وافعال او را برشمرده است)
امام صادق عليه السلام فرمود: على عليه السلام هزاران شاهد در غدير خم داشت، ولى نتوانست حقّ خود را بگيرد، در حالى كه اگر يك مسلمان دو شاهد داشته باشد، حقّ خود را مىگيرد! [125]
ولايت فقيه در راستاى ولايت امام معصوم است. در مقبولهى عمربن حنظله ازامام صادقعليه السلام مىخوانيم: بنگريد به آن كس كه حديث ما را روايت كند و در حلال وحرام ما نظر نمايد و احكام ما را بشناسد. پس به حكومت او راضى باشيد كه من او را بر شما حاكم قرار دادم. «فانّى قد جعلته عليكم حاكماً...». [126]
118) الغدير، ج2، ص52، احقاقالحقّ، ج2، ص400 و كنزالعمّال، ج6، ص391.
119) تفسير الميزان.
120) تفسير صافى.
121) تفسير الميزان.
122) تفسير مجمعالبيان.
123) كافى، ج1، ص 288.
124) تفسير نورالثقلين وكافى، ج1، ص281.
125) تفسير نورالثقلين.
126) كافى، ج1، ص67.
سوره مائده آیه 56
در آيهى قبل بيان شد كه مراد از «الّذين آمنوا»، حضرت علىعليه السلام و امامان معصومعليهم السلام پس از او هستند.
اوصاف حزب اللّه در سورهى مجادله آيه 22 چنين بيان شده است:
1- به مبدأ و معاد ايمان دارند.
2- با دشمن خدا، دوستى نمىكنند.
اين آيه كه لزوم پذيرش ولايت خدا و رسول و امامان را بيان مىكند، مىفهماند كه مراد از «وليّكم» در آيه قبل، سرپرست و حاكم است نه دوست و ياور، چون تعبير «حزب اللّه» و غالب بودن آنان، اشاره به نظام قدرتمند و حكومت دارد.
«حزب»، در لغت به معناى گروه با قدرت و با صلابت است. [127]
چون پيروزى، بدون تشكيلات، مديريّت، قدرت، وحدت، جرأت و... امكان ندارد، پس «حزباللّه» براى حاكميّت وغلبه بايد اين صفات را داشته باشند.
حزباللَّه نه تنها غالب و پيروزند، بلكه رستگار نيز هستند. «حزب اللّه هم الغالبون»، «حزب اللّه هم المفلحون» [128]
درآيهى 52 همين سوره خوانديم كه گروهى از ترس حوادث، كفّار را ولّى خود مىگيرند، در اين آيه مىفرمايد: حزب اللَّه غالب است يعنى وابستگان به كفّار مغلوبند، پس به سراغ آنان نرويد. «فترى الّذين... يسارعون فيهم...»، «ومَن يتولّ اللَّه... هم الغالبون»
127) معجمالوسيط.
128) مجادله، 22.
---------------------------------------
مگر نه این طور است که خداوند، مغفرت و آمرزش را برای کسی قرار داده که بازگشت کند و ایمان آورد و عمل صالح و شایسته نماید مشروط بر اینکه به «ولایت آنها» هدایت یافته باشد؟ آنجا که می فرماید : «من غفارم در مورد کسی که بازگشته ، ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده و سپس هدایت یافته باشد»
سوره طه آیه 82 .
- رجوع کنید به شواهد التنزیل ( حسکانی حنفی ) ج 1 ص 375 ح 518 تا 522 ، الصواعق المحرقه ( ابن حجر شافعی) ص 91 ط المیمنیه مصر ، نظم درر السمطین (زرندی حنفی) ص 86 ، ینابیع الموده (قندوزی حنفی) ص 110 ط اسلامبول .
به دنبال آيهى قبل كه با تهديد به اتمام رسيد، اين آيه بشارت الهى را به همراه دارد و اين شيوه در همه جاى قرآن ديده مىشود.
توبه از هر گناه و خلاف بايد متناسب با همان گناه و خلاف باشد. مثلاً توبه كسى كه نماز نخوانده، قضاى نماز است، توبهى مردم آزارى، عذرخواهى است، توبهى كتمانِ حقايق، بيان آن است، توبهى شرك، ايمان به خداست، توبهى مال مردمخوارى، ردّ اموال به صاحبان آن است.
گرچه در اين آيه سخن از بخشش توبهكنندگان است، امّا در آيهى ديگر مىخوانيم: كسانى كه بعد از ايمان، كفر بورزند وبر آن بيفزايند، ديگر هرگز توبه آنان قبول نخواهد شد. «اِنّ الّذين كفروا بعد ايمانهم ثمّ ازدادوا كفراً لنتقبل توبتهم»(96(
انبياى الهى نيز از خدا طلب مغفرت مىكردند؛ آدمعليه السلام: «اِن لمتغفرلنا»(97)، نوحعليه السلام: «الاّ تغفرلى وترحمنى»(98)، ابراهيم عليه السلام: «اطمع أن يغفرلى»(99)، موسى عليه السلام: «ربّ اغفرلى و لاخى»(100)، عيسىعليه السلام: «وأن تغفرلهم»(101) ومحمّدصلى الله عليه وآله: «واستغفره»(102)
در روايات مراد از «اِهتدى»، هدايت به ولايت اهلبيتعليهم السلام دانسته شده است.(103(
96) آلعمران، 90.
97) اعراف، 23.
98) هود، 47.
99) شعراء، 82.
100) اعراف، 151.
101) مائده، 118.
102) نصر، 4.
103) كافى، ج 8، ص 393.
پيام:
توبه با شرايطى پذيرفته مىشود. الف: بازگشت «تاب»، ب: ايمان «آمن»، ج: كار خوب «عمل صالحاً»، د: هدايت پذيرى «اهتدى». حتّى ايمان وعمل صالح بدون هدايت پذيرى از هاديان الهى كافى نيست. «آمن و عمل صالحاً ثمّ اهتدى» (آرى، اگر ايمان وعملصالح باشد، ولى انسان در خط هدايت هاديان الهى قرار نگيرد، صيد سامرى وبلعمباعوراها مىشود(
باسلام.ابتدا تصمیم داشتم وبلاگ را اختصاص به موضوع خاصی ندهم،اما چون علاقه ی زیادی به مسائل مذهبی و دینی دارم و در این شاخه مطالعه آزاد دارم، تصمیم گرفتم بیشتر به این مسائل بپردازم. اما دوست دارم گاهی اوقات در کنار این مسائل کمی هم به مسائل روز و حتی اتفاقات جالبی که ممکن است برای هر کس بیافتد، اشاره ای داشته باشم.