حجت هایی از «آیات قرآن کریم» در مورد عترت پاک پیامبر(ص) قسمت دوم
و آیا ولایت آنها از امانتی نیست که خداوند فرموده است : «ما امانت را بر آسمانها ، زمین و کوهها عرضه داشتیم و هم از بر دوش گرفتن آن إبا ورزیدند و از تحمل آن وحشت کردند ولی انسان آن را پذیرفت . انسان (در مقام آزمایش و اداء امانت ) بسیار ستمگر و جاهل است .
سوره احزاب آیه 72 .
رجوع کنید به تفسیر صافی (فیض کاشانی) ج 2 ص 369 . تفسیر (علی بن ابراهیم قمی ) جلد2 ص 198 و غایة المرام (علامه بحرانی ) ص 396 ط ایران.
در حديث مىخوانيم: هنگامى كه وقت نماز فرا مىرسيد، لرزه بر اندام حضرت علىعليه السلام مىافتاد و مىفرمود: وقت نماز است، نماز همان امانت الهى است كه كوهها و آسمانها از تحمّل آن سرباز زدند.(447) در زيارت جامعه كبيره خطاب به اهل بيتعليهم السلام مىخوانيم: «انتم الامانة المحفوظة» شما آن امانت حفظ شده هستيد.
بين حمل و تحميل فرق است. انسان امانت الهى را پذيرفت و آن را حمل كرد، نه آنكه بر او تحميل شده باشد.
شايد اين آيه واقعيّتهايى را در مورد انسان بيان مىكند كه هنوز عقل بشر به آن نرسيده است. امّا آنچه از ظواهر آيه فهميده مىشود اين است كه خداوند ويژگىها و امتيازات خاصّى به بشر داده كه هيچ يك از موجودات در آسمان و زمين آن را ندارند و اين امتيازات امانت الهى است و براى انسان مسئوليّتآور است، امّا بسيارى از انسانها در اين امانت خيانت كرده و از آن در مسير خلاف خواست خداوند بهره مىبرند.
عقل و اراده كه بايد در مسير شناخت حقّ و انتخاب آن به كار رود تا مايهى رشد و كمال بشر شود، راههاى باطل به كار گرفته شده و منجر به گسترش ظلم و ستم گشته است، تا آنجا كه رفتار بشر جاهلانه و نابخردانه شمرده مىشود.
447) تفسير نورالثقلين.
-----------------------
و مگر نه اینست که ولایت آنها همان «سلم» است که خداوند ، امر به دخول در آن نموده است؟ آنجا که می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید ! همگی در «سِلم » «صلح و آشتی» درآیید و از گامهای شیطان پیروی مکنید.» سوره بقره آیه 208 .
- رجوع کنید به ینابیع الموده (قندوزی حنفی ) ص 111 ط اسلامبول .
مگر «ولایت آنها» همان «نعیم» نیست که خداوند فرموده از آن بازخواست می شوید :
«ثم لتسئلُنَّ یومئذٍ عن النَّعیم » ( سوره تکاثر آیه 8 ) .
حضرت على عليه السلام در خطبه 221 نهج البلاغه، بعد از تلاوت اين سوره مطالبى دارند كه ابن ابى الحديد در شرح آن مىگويد: در طول پنجاه سال، بيش از هزار بار اين خطبه را خواندهام و عظمت اين خطبه به قدرى است كه سزاوار است بهترين گويندگان عرب جمع شوند و اين خطبه برايشان تلاوت شود و همه به سجده افتند، همانگونه كه هنگام تلاوت بعضى از آيات قرآن، همه به سجده مىافتند.(136) ما دو جمله از آن خطبه را در اينجا بازگو مىكنيم:
«ابائهم يفخرون» آيا به مقبره پدرانشان افتخار مىكنند؟
«ام بعديد الهلكى يتكاثرون» يا به تعداد معدومين فزونطلبى مىكنند؟
«اجساد خرّت و حركات سكنت» آنان جسدهايى بودند كه متلاشى شدند و متحركهايى بودند كه ساكن شدند.
«و لئن يكونوا عبراً احقّ من ان يكونا مفتخرا» آن جسدها سزاوارترند كه سبب عبرت شوند تا مايه افتخار.
از حضرت على عليه السلام حديثى نقل شده كه فرمودند: اولين «سوف تعلمون» مربوط به عذاب قبر است و دومى مربوط به عذاب آخرت.(137(
يقين، باور قلبى است كه عميقتر از دانستن است. مثلا همه مردم مىدانند كه مرده كارى به كسى ندارد ولى حاضر نيستند در كنار مرده بخوابند، ولى مردهشور در كنار مرده به راحتى مىخوابد، زيرا مردم فقط مىدانند ولى مردهشور باور كرده و به يقين رسيده است. راه بدست آوردن يقين عمل به دستورات الهى است، همانگونه كه مردهشور در اثر تكرار عمل به اين باور رسيده است.
بر اساس روايات، نشانه يقين، توكل بر خداوند و تسليم او شدن و راضى بودن به مقدرات او و واگذارى امور به اوست.(138(
يقين درجاتى دارد كه دو مرحلهاش در اين سوره آمده و مرحله ديگرش در آيه 95 سوره واقعه آمده است. مراحل يقين عبارتند از: علم اليقين، حق اليقين و عين اليقين. انسان، گاهى از ديدن دود پى به آتش مىبرد كه اين علم اليقين است، گاهى خودِ آتش را مىبيند كه عين اليقين است و گاهى دستى بر آتش مىنهد و سوزندگى آن را احساس مىكند كه حق اليقين است.
مراد از ديدن آتش در «لَترونّ الجحيم»، يا ديدن آن در قيامت است و يا ديدن آن با چشم برزخى و مكاشفه در همين دنيا كه اين معنا با يقين سازگارتر است.
بر اساس احاديث، مراد از نعمتى كه در قيامت مورد سوال قرار مىگيرد، آب و نان نيست، كه بر خداوند قبيح است از اين امور سؤال كند. بلكه مراد نعمت ولايت و رهبرى معصوم است(139) امام رضا عليه السلام فرمود: سؤال از آب و نان و... از مردم قبيح است تا چه رسد به خداوند، بنابراين مراد از سؤال از نعمت، همان نعمت رهبرى معصوم است.(140(
تكاثر تنها در آمار و نفرات جمعيّت نيست، بلكه گاهى در ثروت و فرزند است. «و تكاثر فى الاموال و الاولاد»(141) و لذا در قرآن سفارش شده كه مال و فرزند شما را سرگرم نكند. «لاتلهكم اموالكم و لا اولادكم»(142(
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به دنبال تلاوت اين سوره فرمودند: «تكاثر الاموال جمعها من غير حقها و منعها من حقها و سدّها فى الاوعية»(143) گردآورى اموال از راه نامشروع و نپرداختن حقوق واجب آنها و نگهدارى آنها در صندوقها تكاثر است.
در شعرى منسوب به حضرت علىعليه السلام آمده است:
يا من بدنياه اشتغل
قد غرّه طول الامل
الموت يأتى بغتة
والقبر صندوق العمل
129 ) يوسف، 29.
(130 بقره، 61.
(131 بقره، 96.
132 ) همزه، 2.
(133 شعراء، 128.
(134 مؤمنون، 6.
(135 مؤمنون، 7.
(136 شرح ابن ابى الحديد، ج11، ص153.
(137 تفسير كبير فخررازى.
(138 بحارالانوار، ج70، ص138.
(139 تفسير نور الثقلين.
(140 عيون الاخبار، ج2، ص129.
(141 حديد، 20.
(142 منافقون، 9.
(143 تفسير نور الثقلين.
مگر پیامبر(ص) مأمور رساندن تبلیغ ولایت آنها نشد؟ و مگر نه اینست که در این مورد آنچنان خداوند براو سخت گرفت که شبیه تهدید بود؟ در آنجا که فرمود:
«ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده کاملاً برسان! و اگر نکنی ، رسالت او را انجام نداده ای . و خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم نگاه می دارد.»
سوره مائده آیه 67 ( که این آیه به آیه تبلیغ شهرت دارد)
- از شواهد این مطلب این است که پیش از نزول این آیه ، نماز برپا می شده ، زکات واجب بوده ، روزه تشریع شده بود، حج واجب بوده ، حلال و حرام بیان شده بود، شریعت ، منظم و احکام آن مشخص گردیده بود. بنابراین چه مطلبی غیراز «ولایتعهدی» مانده بود که مستوجب این همه تاکید از ناحیه خدا بوده ، و اصرار بر ابلاغ آن به صورت نوعی تهدید در آمده ؟ و چه امری غیراز خلافت پیامبر(ص) از فتنه در تبلیغ آن وحشت داشته که نیاز به نگهداری خداوند از آزار مردم در اداء آن داشته است؟ در رابطه با این آیه شریفه در «روز غدیر» ، انبوهی مدارک در کتب اهل سنت این را اثبات می کنند که چند تای آن به شرح زیر است:
عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری (بدرالدین حنفی) ج 8 ص 584 ، ترجمه الامام علی بن ابیطالب از تاریخ دمشق (ابن عساکر شافعی ) ج 2 ص 86 حدیث 586 ط بیروت، شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی ) ج 1 ص 187 حدیثهای 243 تا 250 ، ینابیع الموده (قندوزی حنفی) ص 120 و 249 ط اسلامبول ، الفصول المهمه (ابن صباغ مالکی مکی) ص 25 ط الحیدریه ، تفسیر (عبدالوهاب بخاری) در تفسیر آیه «قل لا أسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» ، در الغدیر (علامه امینی) ج 1 ص 214 ط بیروت نقل کرده از : الکشف و البیان (ثعلبی) مخطوط ،
و اما شیعیان همه اجماع و اتفاق نظر دارند که این آیه شریفه در روز 18 ذی حجه در روز غدیر خم نازل شده و در آن ، خداوند رسولش را امر فرموده که علی (ع) را خلیفه و امام قرار دهد.
– رجوع کنید به بحارالانوار (علامه مجلسی) ج 37 ط جدید و غیرآن(دیگر) از کتب شیعه .
اين آيه به دلايلى كه خواهد آمد مربوط به جانشينى حضرت علىعليه السلام و نصب او به ولايت در غدير خم به هنگام برگشت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله از سفر حج در سال دهم هجرى است. جالب اينكه اين آيه در ميان دو آيهاى قرار گرفته كه مربوط به اقامه كتاب آسمانى است و شايد اشاره به اين باشد كه ميان رهبر معصوم و اقامهى كتاب آسمانى، پيوند محكمى برقرار است. آرى، امام است كه مىتواند كتاب آسمانى را به پا دارد و اين كتاب خداست كه مىتواند امام واقعى را معرّفى كند.
همهى مفسّران شيعه به اتكاى روايات اهل بيت عليهم السلام و نيز بعضى از مفسّران اهلسنت به عنوان يكى از مصاديق، آيه را مربوط به نصب حضرت علىعليه السلام در غدير خم به ولايت و امامت دانستهاند. [144] جالب آنكه صاحب تفسير المنار از مسند احمد و ترمذى و نسائى و ابن ماجه، حديثِ «مَن كنتُ مولاه فعلىّ مولاه» را با سند صحيح و موثّق بيان كرده است و سپس با دو جمله به خيال خود در آن تشكيك نموده است: اوّل اينكه مراد از ولايت، دوستى است. (غافل از آنكه دوستى نياز به بيعت گرفتن و تبريك گفتن و آن همه تشريفات در غدير خم نداشت) دوّم آنكه اگر حضرت علىعليه السلام امام و رهبر بعد از رسول اكرمصلى الله عليه وآله بود، چرا فرياد نزد و ماجراى نصب خود را در غدير نگفت؟! (غافل از آنكه در سراسر نهجالبلاغه و كلمات حضرت علىعليه السلام نالهها و فريادها مطرح است، ولى صاحب المنار گويا آن نالهها و فريادها را نشنيده است. [145]
در تمام قرآن تنها در اين آيه است كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نسبت به كتمان پيام، تهديد شده كه اگر نگويى، تمام آنچه را كه در 23 سال رسالت گفتهاى هدر مىرود. پس بايد ديد چه پيام مهمى است كه اين گونه بيان مىشود؟
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به حضرت علىعليه السلام فرمود: «لو لمابلغ ما اُمرت به من ولايتك لحبط عملى» اگر آنچه درباره ولايت تو است به مردم نرسانم تمام اعمال من محو مىشود. [146]
در اين آيه چند نكته است كه جهتگيرى محتوايى آن را روشن مىكند:
1- سوره مائده، در اواخر عمر شريف پيامبر نازل شده است.
2- در اين آيه، بجاى «يا أيّها النّبى»، تعبير «يا أيّها الرّسول» آمده است، كه نشانهى يك رسالت مهم است.
3- به جاى فرمان «أبلغ»، فرمان «بَلّغ» آمده كه نشانهى ابلاغ قطعى ورسمى ومهم است.
4- پيامبر نسبت به نرساندن يك پيام مهم تهديد شده كه اگر نگويد، همهى زحماتش به هدر مىرود.
5 - رسول خداصلى الله عليه وآله از عواقب كارى هراس دارد كه خداوند او را دلدارى مىدهد كه ما تو را از شر مردم نگه مىداريم.
6- پيامبر، از جان خود نمىترسد. زيرا در روزگار تنهايى كه با بتها مبارزه مىكرد و در جنگها كه با مشركين درگيرى نظامى داشت، از خطرها نمىترسيد. (در حالى كه سنگباران مىشد، و يارانش شكنجه مىشدند، حالا در اواخر عمر و در ميان اين همه يار بترسد؟!)
7- در آيه، پيامى است كه به لحاظ اهميّت، با همه پيامهاى دوران نبوّت و رسالت، برابر است كه اگر اين پيام به مردم نرسد، گويا همهى پيامها محو مىشود.
8 - محتواى پيام، بايد مسألهاى اساسى باشد، وگرنه در مسائل جزئى و فردى، اين همه تهديد و دلدارى لازم نيست.
9- پيام آيه، مربوط به توحيد و نبوّت و معاد نيست، چون اين اصول، در روزهاى اوّل بعثت در مكّه بيان شده و نيازى به اين همه سفارش در اواخر عمر آن حضرت ندارد.
10- پيام آيه، مربوط به نماز، روزه، حج، زكات، خمس وجهاد هم نيست، چون اينها در طول 23 سال دعوت پيامبر بيان شده و مردم نيز به آن عمل كردهاند و هراسى در كار نبوده است.
پس، محتواى اين پيام مهم كه در اواخر عمر شريف پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده چيست؟
روايات بسيارى از شيعه و سنّى، ما را از تحيّر نجات داده و راه را نشان مىدهد. روايات مىگويد: آيه مربوط به هجدهم ذيحجه سال دهمهجرى در سفر حجةالوداع پيامبر اسلام است، كه آن حضرت در بازگشت به سوى مدينه، در مكانى به نام «غدير خم» به امر الهى فرمان توقّف داد و همه در اين منطقه جمع شدند. مكانى كه هم آب و درخت داشت و در گرماى حجاز، كارساز بود و هم محلّ جداشدن كاروانهاى زائران مكّه بود و اهل يمن، عراق، شام، مدينه و حبشه از هم جدا مىشدند.
در آنجا، پيامبر خدا در ميان انبوه ياران، بر فراز منبرى از جهاز شتران قرار گرفت و خطبهاى طولانى خواند. ابتداى خطبه، توحيد، نبوّت و معاد بود كه تازگى نداشت. سخن تازه از آنجا بود كه پيامبر، خبر از رحلت خود داد و نظر مسلمانان را نسبت به خود جويا شد. همه نسبت به كرامت و عظمت و خدمت و رسالت او در حد اعلا اقرار كردند. وقتى مطمئن شد كه صدايش به همهى مردم، در چهار طرف مىرسد، پيام مهم خود را نسبت به آينده بيان كرد. و فرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» هر كه من مولاى اويم، اين علىّ مولاى اوست و بدين وسيله جانشينى حضرت علىعليه السلام را براى پس از خود به صراحت اعلام داشت. امّا پس از وفاتش، وقتى حضرت زهراعليها السلام به در خانههاى مردم مىرفت و مىگفت: مگر نبوديد و نشنيديد كه رسول خدا در غدير خم چه فرمود؟ مىگفتند: ما در غدير خم، در فاصله دورى بوديم و صداى پيامبر را نمىشنيديم!! اللّه اكبر از كتمان، از ترس، از بىوفايى و از دروغ گفتن به دختر پيامبر خدا.
آرى، مردم با دو شاهد، حقّ خود را مىگيرند، ولى حضرت على عليه السلام با وجود دهها هزار شاهد، نتوانست حقّ خود را بگيرد. امان از حبّ دنيا، حسادت و كينههاى بدر و خيبر و حنين كه نسبت به حضرت علىّ عليه السلام در دل داشتند.
امام باقرعليه السلام فرمودند: «بُنى الاسلام على خمس على الصلاة و الزّكاة و الصوم و الحج و الولاية و لم يناد بشىء كما نودى بالولاية فاخذ النّاس باربع و تركوا هذه»، اسلام بر پنج چيز استوار است: بر نماز، زكات، روزه، زكات و ولايت اهلبيت و چيزى به اندازهى ولايت مورد توجّه نبود، امّا مردم چهارتاى آن را پذيرفتند و ولايت را ترك كردند! [147]
امام رضاعليه السلام فرمود: بعد از نزول اين آيه كه خداوند ضامن حفظ رسول اكرمصلى الله عليه وآله شد، «واللَّه يعصمك من النّاس» پيامبر هر نوع تقيّه را از خود دور كرد. [148]
144) تفاسير كبير فخررازى و المنار.
145) اين سطرها را در شب شهادت حضرت علىعليه السلام، نيمه شب 21 ماه رمضان 1380 نوشتم.
146) تفسير نورالثقلين وامالى صدوق،ص400.
147) كافى، ج2، ص18.
148) تفسير نورالثقلين و عيون اخبارالرضا، ج2، ص130.
پس از آنکه پیامبر(ص) در آن روز- با «نص بر امامت علی (ع)» و سپردن «عهد خلافت» به او – تبلیغ رسالت فرمود، خداوند این آیه را نازل کرد:
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممتُ علیکم نعمتی و رضیتُ لکم الاسلام دینا» (امروز دینتان را برایتان کامل کردم، و نعمت را بر شما تمام نمودم ، و راضی شدم که اسلام دین شما است. ) سوره مائده آیه 3 .
بله پیامبر(ص) در روز غدیر به تبلیغ مبادرت ورزید و با صدای رسا و به طور کامل مطلب را رسانید.
غدير در قرآن
دو مطلب جداى از هم در اين آيه بيان شده است، يك مطلب مربوط به تحريم گوشتهاى حرام، مگر در موارد اضطرارى و مطلب ديگر مربوط به كامل شدن دين و يأس كفّار كه اين قسمت كاملاً مستقلّ است، به چند دليل:
الف: يأس كفّار از دين، به خوردن گوشت مردار يا نخوردن آن ارتباطى ندارد.
ب: رواياتى كه از طريق شيعه و سنى در شأن نزول آيه آمده، در مقام بيان جملهى «اليوم يئس الّذين كفروا» و «أليوم اكملت لكم دينكم» است، نه مربوط به جملات قبل و بعد آن، كه درباره احكام مردار است.
ج: طبق روايات شيعه وسنّى، اين قسمت از آيه: «اليوم اكملت...» پس از نصب علىّبن ابىطالبعليهما السلام به امامت در غديرخم نازل شده است.
د: غير از دلائل نقلى، تحليل عقلى نيز همين را مىرساند، چون چهار ويژگى مهم براى آن روز بيان شدهاست: 1- روز يأس كافران، 2- روز كمالدين، 3- روز اتمامنعمت الهى بر مردم، 4- روزى كه اسلام به عنوان «دين» و يك مذهب كامل، مورد پسند خدا قرار گرفته است.
حال اگر وقايع روزهاى تاريخ اسلام را بررسى كنيم، هيچ روز مهمى مانند بعثت، هجرت، فتح مكّه، پيروزى در جنگها و... با همهى ارزشهايى كه داشتهاند، شامل اين چهار صفت مهم مطرح شده در اين آيه نيستند. حتّى حجّةالوداع هم به اين اهميّت نيست، چون حج، جزئى از دين است نه همهى دين.
* امّا بعثت، اوّلين روز شروع رسالت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله است كه هرگز نمىتوان گفت روز اوّل بعثت، دين كامل شده است.
* امّا هجرت، روز فرار پيامبرصلى الله عليه وآله به فرمان خداست، روز حملهى كفّار به خانه پيامبر است نه روز يأس آنان.
* امّا روزهاى پيروزى در جنگ بدر وخندق و... تنها كفّارى كه در صحنهى نبرد بودند مأيوس مىشدند، نه همه كفار، در حالى كه قرآن مىفرمايد: «اليوم يئس الّذين كفروا...» همه كفار مأيوس شدند.
* امّا حجّةالوداع كه مردم آداب حج را در محضر پيامبرصلى الله عليه وآله آموختند، تنها حج مردم با آموزش پيامبر كامل شد، نه همهى دين در حالى كه قرآن مىفرمايد: «اليوم اكملت لكم دينكم»
* امّا غديرخم روزى است كه خداوند فرمان نصب حضرت على را به جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله صادر كرد، تنها آن روز است كه چهار عنوان ذكر شده در آيه «اكملت، اتممت، رضيت، يئس الّذين كفروا» با آن منطبق است.
* امّا يأس كفّار، به خاطر آن بود كه وقتى تهمت وجنگ وسوءقصد بر ضد پيامبر، نافرجام ماند، تنها اميد آنها مرگ پيامبرصلى الله عليه وآله بود. نصب علىّبن ابىطالبعليهما السلام به همه فهماند كه اگر آن حضرت پسرى مىداشت، بهتر از على نبود وبا مرگ او دين او محو نمىشود، زيرا شخصى چون علىّبن ابىطالبعليهما السلام جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله و رهبر امّت اسلام خواهد بود. اينجا بود كه همهى كفّار مأيوس شدند.
* امّا كمال دين، به خاطر آن است كه اگر مقرّرات وقوانين كامل وضع شود، لكن براى امّت و جامعه، رهبرى معصوم وكامل تعيين نشود، مقرّرات ناقص مىماند.
* امّا اتمام نعمت، به خاطر آن است كه قرآن بزرگترين نعمت را نعمت رهبرى وهدايت معرّفى كرده است، اگر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله از دنيا برود ومردم را بىسرپرست بگذارد، كارى كرده كه يك چوپان نسبت به گله نمىكند. چگونه بدون تعيين رهبرى الهى نعمت تمام مىشود.
* امّا رضايت خداوند، براى آن است كه هرگاه قانون كامل ومجرى عادل بهم گره بخورد رضايت پروردگار حاصل مىشود.
اگر هر يك از اكمال دين، اتمام نعمت، رضايت حقّ و يأس كفّار به تنهايى در روزى اتفاق افتد، كافى است كه آن روز از ايّاماللّه باشد. تا چه رسد به روزى مثل غدير، كه همهى اين ويژگىها را يك جا دارد. به همين دليل در روايات اهلبيت عليهم السلام عيد غدير، از بزرگترين اعياد به شمار آمده است.
آثار اشيا، گاهى مترتّب بر جمعبودن همه اجزاى آن است، مثل روزه، كه اگر يك لحظه هم پيش از اذان، افطار كنيم، باطل مىشود، از اين جهت كلمه «تمام» به كار رفته است: «اتمّوا الصيام الى الليل» و گاهى به گونهاى است كه هر جزء، اثر خود را دارد، مثل تلاوت آيات قرآن، كه كمالش در تلاوت همهى آن است و هر قدر هم خوانده شود، ثواب دارد. گاهى بعضى اجزا به گونهاى است كه اگر نباشد، يك مجموعه ناقص است، هر چند همهى اجزاى ديگر هم باشد، مثل خلبان و راننده كه هواپيما و ماشين بدون آنها بىثمر و بىفايده است.
رهبرى و ولايتِ حقّ هم چنين است، چون انسان را با خدا گره مىزند و بدون آن، آفريدهها و نعمتها به نقمت تبديل مىشود وانسان را به خدا نمىرساند.
در آيه 109 بقره، تمايل كفار نسبت به انحراف مسلمانان از راه خودشان مطرح شده است. خداوند فرمان داد: شما اغماض كنيد تا امر الهى برسد. پس مسلمانان منتظر حكم قاطعى بودند كه كفّار را مأيوس سازد، تا اينكه آيهى «اليوم اكملت...» نازل شد.
و مگر نمی دانی که خداوند با کسی که ولایت آنها را آشکارا انکار کرد و به پیامبر(ص) به گفتگو برخاست ، چگونه رفتار کرد ؟ آن شخص با صدای بلند گفت:
«خداوندا! اگر این «حق»است و از ناحیه توست، بر آسمان بر ما سنگ ببار و یا عذاب دردناکی بر ما نازل فرما! » و خداوند او را به وسیله سنگی – چنانکه اصحاب فیل را نابود ساخت- از بین برد و درآن حال این آیه را نازل فرمود که : «سائلی خواسته عذابی واقع شود که کافران دفاعی از آن نتوانند داشته باشند » (سوره معارج آیات 1 تا 3 ) ،
و به زودی مردم در رستاخیز در مورد ولایت آنها باز پرسی می شوند، همانطور که در تفسیر این آیه آمده است : «و قفوهُم اِنَّهم مسؤُلون » ( آنها را متوقف کنید! که باید بازپرسی شوند.) ( سوره صافات آیه 24 ) ،
سوره صافات آیه 24
در روايات شيعه و سنّى آمده كه از مصاديق سؤال در آيهى «وقفوهم انّهم مسئولون» سؤال از ولايت و رهبرى علىّ بن ابىطالب عليهما السلام است.(5(
در روايات آمده است كه در قيامت از چند چيز سؤال مىشود: رهبرى امام معصومعليهم السلام عمر و جوانى، درآمد و خرج و مصرف و رسيدگى به فقرا و بدعتها.(6(
(5 ) تفسير نمونه.
6) ) كافى، ج2، ص134 ؛ وسائل، ج4، ص124.
------------------------------
و این تعجب ندارد ، زیرا ولایت آنها از چیزهایی است که انبیاء به اعلام آن مبعوث شده اند و حجت های خداوند و اوصیاء آنها به آشنا ساختن مردم به آن ، مأمور بوده اند ، چنانکه در تفسیر این آیه آمده است : «وَ اسأل مَن ارسلنا مِن قبلک مِن رُسُلِنا» (از پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم بپرس! (آیه 45 سوره زخرف)
- رجوع کنید به شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی) ج 2 ص 156 حدیث های 855 و 856 و857 ، ترجمه الامام علی بن ابی طالب از تاریخ دمشق (ابن عساکر شافعی) ج 2 ص 97 ح 599 ، المناقب (خوارزمی حنفی) ص 220
چون آدم از غذايى كه نبايد بخورد، چشيد و از آن همه نعمت و رفاه محروم شد، متوجّه اشتباه خود گرديد. او در اثر پشيمانى و ندامت، كلماتى را از خداوند دريافت كرد و به وسيلهى آن كلمات، توبه نمود. [291]
طبق آنچه از روايات شيعه وسنى استفاده مىشود، مراد از كلماتى كه آدم به وسيلهى آن توبه نمود، توسّل به بهترين خلق خدا يعنى حضرت محمّد و اهلبيت او عليه وعليهم السلام است. چنانكه در تفسير درّالمنثور از ابن عباس نقل شده است كه آدم براى پذيرش توبهاش، خداوند را به اين نامها قسم داد: «بحّق محمّد وعلىّ و فاطمة و الحسن و الحسينا[292] البتّه برخى معتقدند، مراد از كلمات، همان جملهاى است كه در سورهى اعراف آمده است: «ربّنا ظلمنا أنفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرين» [293] خدايا! ما به خود ستم كردهايم و اگر تو ما را نيامرزى و مورد رحمت قرار ندهى، حتماً از زيانكاران خواهيم بود.
291) توبه، به معنى بازگشت است. اگر توبه را به خدا نسبت دهيم، به معنى بازگشت لطف و رحمت او بر بندهى خلافكار و پشيمان است؛ »هو التوّاب« و اگر آنرا به بنده نسبت دهيم به معنى بازگشت انسان خطاكار به سوى خداوند است. »فتاب عليه«
292) تفسير درّالمنثور، ج1، ص60.
293) اعراف، 23.
---------------------------------
بلکه این چیزی ست که خداوند ازهمان «عهد الست» پیمان آن را گرفته است ، چنانکه در تفسیر این آیه آمده است : «خداوند از بنی آدم پیش از تولد پیمان گرفت و آنها را گواهی برخودشان گردانید ، به آنها گفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند : بلی» (سوره اعراف آیه 172 ) رجوع کنید به الاکلیل (سیوطی) ص 89 ط مصر، تفسیر (فرات بن ابراهیم کوفی ) ص 48 و احقاق الحق (تستری) ج 3 ص 307 ط 1 تهران .
و دریافت داشت آدم کلماتی را که بدان وسیله به (ائمه اهل بیت) متوسل شود تا نجات یابد. پس خداوند توبه اش را پذیرفت .
اشاره دارد به سوره بقره آیه 37 .
- رجوع کنید به مناقب علی بن ابی طالب (ابن مغازلی شافعی ) ص 63 حدیث 89، ینابیع الموده (قندوزی حنفی) ص 97 و 239 ط اسلامبول ، منتخب کنز العمال (متقی هندی) در حاشیه مسند (احمد بن حنبل) ج 1 ص 419 و الدرّ المنثور (سبوطی شافعی) ج 1 ص 60 .
چون آدم از غذايى كه نبايد بخورد، چشيد و از آن همه نعمت و رفاه محروم شد، متوجّه اشتباه خود گرديد. او در اثر پشيمانى و ندامت، كلماتى را از خداوند دريافت كرد و به وسيلهى آن كلمات، توبه نمود.
طبق آنچه از روايات شيعه وسنى استفاده مىشود، مراد از كلماتى كه آدم به وسيلهى آن توبه نمود، توسّل به بهترين خلق خدا يعنى حضرت محمّد و اهلبيت او عليه وعليهم السلام است. چنانكه در تفسير درّالمنثور از ابن عباس نقل شده است كه آدم براى پذيرش توبهاش، خداوند را به اين نامها قسم داد: «بحّق محمّد وعلىّ و فاطمة و الحسن و الحسين» البتّه برخى معتقدند، مراد از كلمات، همان جملهاى است كه در سورهى اعراف آمده است: «ربّنا ظلمنا أنفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرين» خدايا! ما به خود ستم كردهايم و اگر تو ما را نيامرزى و مورد رحمت قرار ندهى، حتماً از زيانكاران خواهيم بود.
و نیز درباره آنها است که می فرماید: «خداوند ، آنها را عذاب نمی کند در حالی که تو بین آنها هستی»
(سوره انفال آیه 33 )
- رجوع کنید به الصواعق المحرقه (ابن حجر شافعی) ص 91 ط المیمنیه مصر و ینابیع الموده (قندوزی حنفی) ص 298 ط اسلامبول .
با توجّه به اينكه در آيهى بعد، كفّار مكّه به عذاب تهديد شدهاند، معلوم مىشود كه منظور از نفى عذاب در اين آيه، برداشته شدن عذاب عمومى از مسلمانان به بركت وجود شخص پيامبر صلى الله عليه وآله است، مثل عذابهاى اقوام پيشين، وگرنه اشخاصى در موارد خاصّى گرفتار عذاب الهى شدهاند. مانند عذاب نعمانبن حارث در آيهى قبل.
در احاديث آمده است كه خداوند به خاطر وجود برخى افراد پاك و علماى ربّانى، سختى و عذاب را از ديگران برمىدارد. چنانكه در ماجراى قلع و قمع قوم لوط، حضرت ابراهيم به فرشتگان مأمور عذاب گفت: «انّ فيها لوطاً» يعنى آيا با وجود يك مرد خدايى در منطقه، آنجا را نابود مىسازيد؟! فرشتگان گفتند: ما مىدانيم كه لوط در آنجاست و به او دستور خارج شدن از آنجا را دادهايم. [507] يا حضرت على عليه السلام پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: يكى از دو امان از ميان ما رفت، أمن ديگر را كه استغفار است حفظ كنيد. [508] و يا در روايت مىخوانيم امام رضا عليه السلام به زكريا ابن آدم فرمود: در شهر قم بمان كه خداوند همان گونه كه به واسطهى امام كاظم عليه السلام بلا و عذاب را از اهل بغداد برداشت، به واسطهى وجود تو نيز بلا را از آن شهر دور مىكند. [509]
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: مرگ و زندگى من براى شما خير است؛ در زمان حياتم خداوند عذاب را از شما بر مىدارد و پس از مرگم نيز با عرضهى اعمالتان به من، با استغفار و طلب بخشش من، مشمول خير مىشويد. «امّا فى مماتى فتعرض علىّ اعمالكم فاستغفر لكم» [510]
نافرمانى و انجام بعضى گناهان، از اسباب نزول بلا و عذاب الهى است، و راه جبران آن توبه و استغفار است. «و ما كان اللّه معذّبهم و هم يستغفرون» چنانكه در دعاى كميل مىخوانيم: «اللّهم اغفر لى الذنوب الّتى تنزل البلاء» وهمان گونه كه خداوند در آيهاى ديگر مىفرمايد: «و ما كان ربّك ليهلك القرى بظلم و أهلها مصلحون» [511] تا وقتى كه مردم اهل صلاح و اصلاح باشند، خداوند آنان را هلاك نمىكند.
507) عنكبوت، 31 تا 32
508) نهج البلاغه، حكمت 88
509) بحار، ج57، ص217
510) تفسير نورالثقلين
511) هود، 117
------------------------------
آنان «امان» برای اهل زمین هستند و «وسیله » آنها به سوی خدا ؛
همانطور که پیامبر فرمود:«ستارگان موجب امنیت اهل زمین از غرق شدن اند و اهل بیت من موجب امنیت امت از اختلاف در دین ؛ بنابراین ، اگر قبیله ای از عرب با آنها به مخالفت پردازند، معنی آن این است که در احکام خدا اختلاف انداخته ، و خود حزب ابلیس خواهند بود»
- رجوع کنید به مستدرک (حاکم نیشابوری) ج 3 ص 149 (با سند صحیح) ، الصواعق المحرقه (ابن حجر شافعی) ص 91 و140 ط المیمنیه (با سند صحیح)، منتخب کنز العمال (متقی هندی) در حاشیه مسند (احمد بن حنبل) ج 5 ص 93 ، ینابیع الموده (قندوزی حنفی) ص 298 ط اسلامبول و جواهر البحار (نبهانی) ج 1 ص 361 ط الحلبی مصر .
و همان ها هستند که مورد حسد قرار گرفته اند که خداوند درباره شان فرموده است:
«آیا نسبت به مردم «پیامبر و خاندانش» در برابر آنچه خدا از فضلش به آنها بخشیده حسد می ورزند؟»
سوره نساء آیه 54 .
- رجوع کنید به شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی) ج 1 ص 143 حدیث های 195 تا 198 ، مناقب علی بن ابی طالب (ابن مغازلی شافعی ) ص 467 حدیث 314 ، ینابیع الموده (قندوزی حنفی) ص 121 و274 و 298 ط اسلامبول ، الصواعق المحرقه (ابن حجر شافعی) ص 91 ط المیمنیه مصر، نور الابصار (شبلنجی) ص 101 ط العثمانیه و الاتحاف بحب الاشراف (شبراوی شافعی) ص 76 .
آيهى قبل اشاره به بخل يهود بود و در اين آيه به حسادتشان اشاره شده است و حسد از بخل بدتر است. چون در بخل مال خود را نمىبخشد، ولى در حسد از بخششِ ديگرى هم ناراحت است.
يهود كه پيشتر مورد لطف و نعمت خدا قرار گرفتهاند، چرا از اينكه ديگران به نعمت و قدرتى برسند، از روى حسد، ناراحت مىشوند؟ چرا آلابراهيم برخوردار باشند و آلمحمّد و بنىهاشم، محروم؟ در روايات، اهلبيت فرمودهاند: آنان كه مورد حسادت قرار گرفتهاند، ماييم.[304]
در حديث از امام صادقعليه السلام مىخوانيم كه فرمود: مراد از «كتاب»، نبوّت و مراد از «حكمت»، فهم و قضاوت و مراد از «ملك عظيم»، اطاعت مردم است.[305] امام باقرعليه السلام در تفسير «ملك عظيم» فرمود: مراد آن است كه خداوند در ميان آنان امامان بر حقّ قرار داد.[306] در حديث ديگر از حضرت علىعليه السلام مىخوانيم كه فرمود: مراد از آلابراهيم ما اهلبيت پيامبريم.[307]
304) كافى، ج1، ص186.
305) كافى، ج1، ص306.
306) كافى، ج1، ص306.
307) بحار، ج28، ص275.
------------------------------------
و آنها «راسخون در علم» هستند که خداوند درباره شان فرمود:
«و الراسخون فی العلم یقولون آمنا» (راسخان در علم می گویند ایمان آورده ایم) (سوره آل عمران آیه 7 )
- رجوع کنید به تفسیر (علی بن ابراهیم قمی ) جلد1 ص 96 .
سؤال: تأويل قرآن به چه معناست؟
پاسخ: مراد از تأويل، اهداف و معارف و اسرار پشت پردهاى است كه بعد روشن مىشود. نظير تعبير خوابى كه حضرت يوسف ديد و بعد روشن شد و يا اسرارى كه در شكستن كشتى توسط خضر و موسى بود كه بعد روشن شد.
در روايات مىخوانيم: آيات ناسخ، از محكمات وآيات منسوخ از متشابهات قرآن است و ائمه معصومينعليهم السلام مصداق بارز راسخون در علم هستند.[10] همچنان كه خروج كنندگان بر حاكم اسلامى، كج انديشانى هستند كه به دنبال آيات متشابه مىروند.[11]
حضرت على عليه السلام در نهجالبلاغه[12] از راسخان در علم ستايش مىكند. آنان كه به عجز علمى خود اعتراف دارند و از تعمق در چيزى كه ضرورتى ندارد دست باز مىدارند.
سؤال: نمونه آيات متشابه كدام است؟
پاسخ: در قرآن مىخوانيم: «الى ربّها ناظرة»[6] در قيامت، چشمها به پروردگارشان مىنگرند. چون عقل سليم، جسم بودن را براى خداوند محال مىداند و در آيات ديگر قرآن نيز مىخوانيم: «لاتدركه الابصار»[7] چشمها او را درك نمىكنند، لذا مىفهميم كه مراد از نگاه به پروردگار، نگاه به لطف و پاداش او در قيامت است.
همچنين مراد از «دست خدا» در آيهى «يداللّه فوق ايديهم» قدرت اوست، چنانكه در فارسى نيز مىگوييم: فلانى در فلان شهر يا اداره دست دارد، يعنى قدرت دارد. وگرنه خداوند كه جسم نيست تا دست و پا داشته باشد. قرآن نيز مىفرمايد: «ليس كمثله شىء»[8] او همانندى ندارد.
آيات متشابه ، ممکن است سبب انحراف ساده انديشانى شده كه به آيات ديگر توجّه ندارند و از مفسّران واقعى يعنى اهلبيت پيامبرعليهم السلام جدا افتادهاند و شايد به جهت همين خطرات باشد كه قرآن، خود به ما سفارش نموده است هنگام قرائت قرآن از شرّ شيطان به خداوند پناه ببريد. «فاذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشيطان الرجيم [9]»
تفسير نورالثقلين.
11) تفسير درّالمنثور، ج2، ص 148.
12) نهجالبلاغه، خطبه 91.
و نیز باید بدانیم «رجال اعراف» آنها یند که خداوند می فرماید: «و بر اعراف مردانی هستند که همه را از سیمایشان می شناسند» (سوره اعراف آیه 46)
- رجوع کنید به شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی) ج 1 ص 198 حدیث های 256 تا 258 ط بیروت، ینابیع الموده (قندوزی حنفی) ص 102 ط اسلامبول ، الصواعق المحرقه (ابن حجر شافعی) ص 101 ط المیمنیه ، تفسیر (القرطبی) ج 7 ص 212 و فتح القدیر (شوکانی) ج 2 ص 208 .
و آنها را «رجالِ صدق و وفا» هستند که قرآن می فرماید:
«از مومنان مردانی هستند که به عهد خود با خدا ، به راستی وفا کردند؛ گروهی از آنها وظیفه خود را به پایان رساندند (شهید شدند) و گروهی منتظرند و هیچ تغییری در آنها راه نیافته است»
(سوره احزاب آیه 23).
- رجوع کنید به شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی) ج 2 ص 1 حدیث های 627 و 628 ، کفایه الطالب ( گنجی شافعی) ص 249 ط الحیدریه ، ینابیع الموده (قندوزی حنفی) ص 96 ط اسلامبول ، المناقب (خوارزمی حنفی) ص 197 ط الحیدریه ، الصواعق المحرقه (ابن حجر شافعی) ص 80 ط المیمنیه مصر، نور الابصار (شبلنجی) ص 97 ط العثمانیه .
(اين نور هدايت) در خانههايى است كه خداوند اذن داده رفعت يابند و نام او در آنها ذكر شود و در آنها بامدادان و شامگاهان او را تسبيح گويند. «در خانه هایی که خداوند اجازه ی بلند مرتبه بودن و یادآوری نام خود در آنها را صادر کرده است»
(سوره نور آیات 36 )
- رجوع کنید به شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی) ج 1 ص 409 حدیث های 566 تا 568، الدرّ المنثور (سیوطی) ج 5 ص 50 ، روح المعانی (آلوسی) ج 18 ص 157 .
(سوره نور آیات 36 )
در زيارت جامعه خطاب به ائمّه معصومينعليهم السلام مىخوانيم: «جَعَلكم فى بيوتٍ أذِن اللّه أن تُرفع...» بنابراين حرم
امامان معصومعليهم السلام، يكى از مصاديق اين آيه است.
كلمهى «ترفع» در آيه به معناى بلندى مكانى نيز مىتواند باشد، نظير آيهى «اذ يَرفع ابراهيم القواعِدَ من البيت و
اسماعيل»(78) كه حضرت ابراهيم پايههاى كعبه را بلند ساخت.
امام باقرعليه السلام فرمود: مراد از «بيوت» در اين آيه، خانههاى انبيا و حكما و امامان معصوم مىباشد.(79) و «ثعلبى» در
تفسير خود نقل مىكند: روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مشغول تلاوت اين آيه بود. ابوبكر برخاست و پرسيد: آيا
خانهى فاطمه عليها السلام و على عليه السلام از مصاديق اين آيه است؟ فرمود: آرى، از بهترين مصاديق اين آيه است.(80)
امام كاظم عليه السلام فرمود: مراد از «بالغدوّ و الآصال» در آيه، اوقات نماز است.(81)
در فرهنگ قرآن، در موارد متعدّدى به جاى نماز، واژه تسبيح آمده است، مانند: «وسبّح بالعشىّ والابكار»(82)، «و سَبّح
بحَمدِ ربّك قبلَ طلوع الشمس و قبل الغروب»(83)
78) بقره، 127.
79) تفسير نورالثقلين.
80) تفسير روحالمعانى.
81) بحار، ج23، ص326.
82) آلعمران، 41.
83) ق، 39
و همان هایی هستند که خداوند (در آیه نور) مشکات ِ (قندیل) وجود آنان را مَثَل نور خویش قرار داده «سوره نور آیه 35» ،
« نور » يعنى چيزى كه هم خودش روشن است و هم سبب روشنى اشياى ديگر مىشود. در فرهنگ اسلام امورى به عنوان « نور » معرفى شده است: قرآن، علم، عقل، ايمان، هدايت، اسلام، پيامبر صلى الله عليه وآله و امامان معصومعليهم السلام.
جالب اينكه هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانيت كسب مىكند:
قرآن نور است، چون كلام اوست.
اسلام نور است، چون آئين او است.
پيامبران نورند، چون فرستادگان اويند.
امامان انوار الهى هستند، چون حافظان آئين او بعد از پيامبرانند.
ايمان نور است، چون رمز پيوند با او است.
علم نور است، چون سبب آشنايى با او است .( تفسير نمونه)
- رجوع کنید به مناقب علی بن ابی طالب (ابن مغازلی شافعی ) ص 316 حدیث 361 .
باسلام.ابتدا تصمیم داشتم وبلاگ را اختصاص به موضوع خاصی ندهم،اما چون علاقه ی زیادی به مسائل مذهبی و دینی دارم و در این شاخه مطالعه آزاد دارم، تصمیم گرفتم بیشتر به این مسائل بپردازم. اما دوست دارم گاهی اوقات در کنار این مسائل کمی هم به مسائل روز و حتی اتفاقات جالبی که ممکن است برای هر کس بیافتد، اشاره ای داشته باشم.