اعمال و مناسب های ماه ربیع الاول

شب اول ربیع الاول:
این شب به نام «لیلة المبیت» مزین است، در این شب یک حادثه مهم تاریخى واقع شده است؛ در سال سیزدهم بعثت، رسول خدا(ص) از مکه به قصد هجرت به سوى مدینه، از شهر خارج شد و در «غار ثور» پنهان گردید و امیرمؤمنان حضرت على(ع) براى اغفال دشمنان، فداکارانه در بستر آن حضرت خوابید و مشرکان قریش که خانه رسول خدا(ص) را محاصره کرده بودند، به گمان آن که ایشان در بستر آرمیده است، تا صبح منتظر ماندند و چون صبحگاهان با شمشیرهاى برهنه به منزل آن حضرت هجوم بردند تا رسول اللّه(ص) را بکشند، حضرت على (ع) را دیدند که از آن بستر برخاست، بدین ترتیب، پیامبر گرامی اسلام(ص) در فرصتى مناسب خود را از چنگال مشرکان قریش نجات داد و امام علی(ع) نیز با این فداکارى، عشق، علاقه و برادرى خود را نسبت به ایشان نشان داد؛ این در حالى بود که هر زمان ممکن بود کسى را که در آن بستر خوابیده بود به قتل برسانند.

بنابراین آیه شریفه «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَئُوفٌ بِالْعِبادِ; (سوره بقره، آیه ۲۰۷) بعضى از مردمِ (با ایمان و فداکار) جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند; و خداوند نسبت به بندگان مهربان است» در حق امیرالمومنین (ع) نازل شد.

سال هجرت رسول خدا (ص) مبدأ تاریخ مسلمانان است و تحولى عظیم در جهان اسلام روى داد.

روز هشتم ربیع الاول:
در روز هشتم این ماه در سال ۲۰۶ هجری قمری، شهادت امام حسن عسکرى(ع) طبق روایتى واقع شده است و از همان روز، امامت حضرت صاحب الزمان، حجه بن الحسن ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ آغاز گردید.

روز دهم ربیع الاول:
روز ازدواج رسول خدا (ص) با حضرت خدیجه کبرى(ع) است به همین مناسبت روزه این روز به عنوان شکرگزارى مستحب شمرده شده است.

روز دوازدهم ربیع الاول:
این روز مطابق نظر مرحوم شیخ کلینى و مسعودى و همچنین مشهور میان اهل سنت، روز ولادت با سعادت نبى مکرم اسلام حضرت محمد (ص) است.

همچنین در این روز، رسول خدا (ص) بعد از ۱۲ روز که مسیر راه میان مکه و مدینه را پیمودند وارد مدینه شدند و نیز روز انقراض دولت بنى مروان در سال ۱۳۲ هجری قمری است.

روز چهاردهم ربیع الاول:
در سال ۶۴ هجری قمری در چنین روزى، یزید بن معاویه به هلاکت رسید.

وى پس از سه سال و نه ماه خلافت که همراه با جنایات عظیمى بود - که مهمترین آن واقعه کربلا و شهادت حضرت ابى عبداللّه الحسین (ع) و یارانشان است - در سن سى و هفت سالگى در منطقه «حوران» زندگیش به پایان رسید; جنازه اش را در دمشق دفن کردند، ولى اکنون اثرى از آن نیست.

شب هفدهم ربیع الاول:
طبق روایات مشهور شیعه، شب ولادت حضرت خاتم الانبیاء رسول معظم اسلام (ص) است و شب بسیار مبارکى است.

همچنین یکسال قبل از هجرت رسول خدا (ص)، در چنین شبى معراج آن حضرت صورت گرفت.

روز هفدهم ربیع الاول:
همان گونه که گفتیم مشهور میان علماى امامیه آن است که روز هفدهم ربیع الاول، روز ولادت با سعادت رسول خدا حضرت محمد بن عبداللّه (ص) است و معروف آن است که ولادتشان در مکه معظمه، واقع شده است و زمان ولادت آن حضرت هنگام طلوع فجر، روز جمعه، سال عام الفیل بوده است. (عام الفیل سالى است که ابرهه با لشکرش که بر فیل سوار بودند به قصد تخریب کعبه آمد، ولى همگى نابود شدند و پیامبر مکرم اسلام در همان سالی به دنیا آمدند که این رخداد به وقوع پیوست).

همچنین در چنین روزى در سال ۸۳ هجرى قمرى، ولادت امام صادق (ع) واقع شده است و از این جهت نیز بر اهمیت این روز افزوده شده است.

اعمال ماه ربیع الاول:
اعمال مشترک اول هر ماه:

دعاى هنگاه رویت هلال، خواندن سوره حمد، نماز اول ماه و روزه گرفتن، اعمال مشترک اول هر ماه قمری هستند که می‌توانید برای مشاهده شرح و کیفیت انجام آنها به نشانی اینترنتی زیر مراجعه کنید:

http://persian.makarem.ir/prayer/?gid=۲۶۷

روز اول ربیع الاول:
علما گفته اند مستحب است، به شکرانه هجرت موفقیت آمیز رسول خدا (ص) این روز را روزه بگیرند و صدقه و انفاق و احسان کنند و همچنین زیارت آن بزرگوار، در این روز مناسب است.

مرحوم «سید بن طاووس»، دعایى را براى این روز در کتاب اقبال نقل کرده است.

روز دوازدهم ربیع الاول:
در این روز خواندن دو رکعت نماز مستحب است که در رکعت اول بعد از خواندن سوره حمد، سه مرتبه سوره «قل یا ایها الکافرون»(سوره کافرون) و در رکعت دوم بعد از حمد، سه مرتبه سوره «قل هو الله احد»(سوره توحید) خوانده می‌شود.

روز هفدهم ربیع الاول:
همان گونه که قبلا گفته شد این روز مطابق نظر مشهور علماى امامیه، روز ولادت رسول خدا (ص) و همچنین میلاد امام صادق (ع) است و روزی است بسیار مبارک که داراى اعمالى است:

۱) غسل؛ به نیت روز هفدهم ربیع الاول.
۲) روزه؛ که براى آن فضیلت بسیاری نقل شده است، از جمله در روایاتى از ائمه معصومین(علیهم السلام)آمده است: کسى که این روز را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه یکسال را مقرر مى فرماید.
۳) دادن صدقه، احسان نمودن و خوشحال کردن مؤمنان و به زیارت مشاهد مشرفه رفتن (اماکن زیارتی).
۴) زیارت رسول خدا (ص) از دور و نزدیک; در روایتى از آن حضرت آمده است: هر کس بعد از وفات من، قبرم را زیارت کند مانند کسى است که به هنگام حیاتم به سوى من هجرت کرده باشد، اگر نمى توانید مرا از نزدیک زیارت کنید، از همان راه دور به سوى من سلام بفرستید (که به من مى رسد).
۵) زیارت امیر مؤمنان، حضرت على (ع) نیز در این روز مستحب است با همان زیارتى که امام صادق (ع) در چنین روزى کنار ضریح شریف آن حضرت (ع) ایشان را زیارت کردند.
متن این زیارتنامه را می‌توانید با مراجعه به نشانی اینترنتی زیر مطالعه کنید:
ttp://persian.makarem.ir/prayer/?gid=۲۱۷
۶) تکریم، تعظیم و بزرگداشت این روز بسیار بجا است، مرحوم «سید بن طاووس»، در کتاب اقبال، در تکریم و تعظیم این روز به خاطر ولادت شخص اول عالم امکان و سرور همه ممکنات حضرت نبى اکرم (ص) سفارش بسیار کرده است. بنابراین، سزاوار است مسلمانان با برپایى جشن ها و تشکیل جلسات، هرچه بیشتر با شخصیت نبى مکرم اسلام (ص)، سیره و تاریخ زندگى ایشان آشنا شوند و از آن، براى ساختن جامعه‌اى اسلامى و محمدى بهره کامل گیرند.

منابع:
ـ مفاتیح نوین، آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی و همکاران، نوبت و سال چاپ: بیست و دوم ۱۳۸۹، ناشر:انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع).
ـ پایگاه اینترنتی آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی.

تکرار

سلام.

بعضی از دوستان نظر دارند که چرا مطالب تکراری می نویسید؟!

میخوام در جواب این دوستان بگم که مگر زندگی تکرار و مکررات نیست! حتی زمان هم تکرر داره. هر سال بهار و تابستون و پاییز و زمستون داریم و سال بعد هم همین طور.

گاهی تکرار بعضی چیزها رو نمیشه تکرار گذاشت بلکه واژه یادآوری براش قشنگ تره. ای بابا زندگی هامون هم تکراری شده. هر روز کار و کار و کار . نمیدونیم چطور روز رو به شب میرسونیم و شب رو به صبح . یاد برنامه ای افتادم . پسری که هفت سال نخوابیده بود. و میگفت همیشه دوست داشته برای رسیدن به آرزوهاش و رویاهاش بیدار بمونه و تلاش کنه.

از تکرار نترسیم ، بلکه سعی کنیم از این تکرر چیزهای جدید برای خودمون هدیه بگیریم.

آن باش كه هستى

گويند شغالى، چند پر طاوس بر خود بست و سر و روى خويش را آراست و به ميان طاوسان در آمد. طاوس‏ها او را شناختند و با منقار خود بر او زخم‏ها
زدند .
شغال از ميان آنان گريخت و به جمع همجنسان خود بازگشت؛ اما گروه شغالان نيز او را به جمع خود راه ندادند و روى خود را از او بر مى‏گرداندند .
شغالى نرمخوى و جهانديده، نزد شغال خودخواه و فريبكار آمد و گفت: (( اگر به آنچه بودى و داشتى، قناعت مى‏كردى، نه منقار طاوسان بر بدنت فرود مى‏آمد و نه نفرت همجنسان خود را بر مى‏انگيختى . آن باش كه هستى و خويشتن را بهتر و زيباتر و مطبوع‏تر از آنچه هستى، نشان مده كه به اندازه بود، بايد نمود.))

فراموش شده

یک چاردیواری ، سکوت ، سرما ، تنهایی ، و فراموشی ...

این کلمات تو را یاد چه می اندازد؟ شاید بگویی زندان یا قبر یا ...

اینجا مکانی ست در نا کجا آباد که هر که ساکن آن باشد محکوم است به این که فراموش شده . همچون جزامی ها.

گاهی شده در مکانی شلوغ و پر جمعیت زندگی می کنی ولی چنان تنها و فراموش شده ای که انگار هیچ کس اطرافت نیست . گاهی هم روح خود را محبوس ِ زندان ِ تن می بینی و محکومی به زندگی . به تحمل زندگی.

گاهی هم تلاش می کنی که خود را از این تنهایی رهایی یابی اما هر چه تلاش می کنی ، هر راهی را امتحان می کنی باز شکست می خوری و باز به تنهایی خودت فرو می روی. تنها، تنها ، تنها . چه واژه ی مأنوس و آشنایی.

عمری ست با انزوای خود در گوشه ای و کنجی از این دنیا سر کرده ام و همچنان سرگردانم و در عجب ام از تقدیر و سرنوشت خویش.

گاهی می گویم آیا فراموش شده گان ِ ساکنین نا کجا آباد تنها به دست آدمیان فراموش شده اند یا خدا نیز آنها را فراموش کرده است !

اما دلم از گفتن این حرف می لرزد و لعنتی بر شیطان می فرستم.

این حرف ها ، این شکوه ها به خدا سخن دل من نیست که حرف های شیطان درونم است.

که گاهی از فرصتی کوچک استفاده می کند و شروع به شکوه و شکایت می کند. هر چه می خواهم از او رهایی یابم نمی شود. باز هم به سراغم می آید. مسلم است دیگر ، دشمن قسم خورده است و مصمم است که شکست دهد و اراده اش از من بشر که اشرف مخلوقاتم به اصطلاح ، قوی تر است.

می خواهم در این نبرد پیروز شوم اما می ترسم و این ترس بسیار بد است . می دانم .

می خواستم این مطلب را تا همین جا به پایان برسانم اما اتفاق جالبی افتاد که نتوانستم نادیده اش بگیرم. در همین لحظه داشتم در دلم می گفتم ره هر پیک و پیغام و خبر بسته است. که پیامی به گوشیم اومد. پیامی از عزیزی که او هم در مکانی دور افتاده سر می کند. نوشته بود؛ از تنهایی بریدم تا بدانی که تنهایی برایم با وفا نیست ، نوشتم از تو بودن را تا بدانی بی تو بودن هم باصفا نیست.

من هم در جوابش گفتم؛ تو از تنهایی بریدی اما من عمری ست به تنهایی خو کرده ام. اما در همین تنهایی تنها خدا را یافتم و دوست داشتن را . دوست داشتن عزیزی را که در لحظه ی تنهایی یادت می کند.

حالا می خواهم بگویم که دیگر تنها نیستم . که خدای من خواست توسط این پیام به من بفهماند که تو تنها نیستی و من با واسطه یا بی واسطه همیشه به یادت هستم حتی در لحظه ای که حس می کنی بسیار تنهایی.

حالا می خواهم بگویم که دیگر در مبارزه با شیطان نمی ترسم چون مطمئنم که خدا مرا یاری می کند.

هدیه ی لحظه ها

عزیزی می گوید: همیشه انتظار دریافت خوبی ها و هدیه های معنوی از لحظه ها را نداشته باش بلکه سعی کن خودت به لحظه های زندگی ات هدیه دهی.

دارم به هدیه هایی که لحظه ها به من داده فکر می کنم از جمله ؛ هدیه ی بزرگ غم ، محنت ، تنهایی ، دوری از خود و خانواده ام در حالی که هم خانه و هم سفره ایم.

همیشه از کودکی به یاد دارم که رسم بود وقتی هدیه ای می گرفتی باید با دادن هدیه ای یا با ارزش یکسان و یا ارزش بالاتر از آنچه که هدیه گرفتی جبران می کردی. خواستم به لحظه ها در عوض بدی هایی که به من هدیه داد خوبی هدیه دهم تا شاید شرمنده شود و کمی باد موافق را به سمت ما نیز بفرستد، اما هر چه تلاش کردم شکست خوردم.

به خدا قسم منظورم از گرفتن بدی از لحظه ها از دست خدا نیست . از دست بنده اش است. از دست بنده ی نا بنده اش. به خدا قسم که از خدا جز خوبی هدیه ای نگرفتم.

تنها به شوق وصل اوست که زندگی می کنم و امید دارم. اگر او نبود تا به حال نمی دانم چه می توانستم کنم. دوستی بهتر از او ندیدم. هر وقت شکایت می کنم و قرآنش را باز می کنم چقدر زیبا پاسخ ام می دهد، آنقدر زیبا نصیحتم می کند که کلامش تا عمق قلبم فرو می رود. هر چقدر به او نزدیکتر می شوم بیشتر جذب اش می شوم. اما به آدم ها هر چه بیشتر نزدیکتر می شوم ، تنفرم نسبت به دنیا و هر چه در او هست بیشتر میشود. روزی هزار بار آرزو دارم این سفر چند روزه ام به پایان رسد و به دیدار همه خوبی ها روم.

با تمام وجودم می گویم ؛ خدایا دوستت دارم.

اعقاب

زنم زیباست ، نمی خواهم حجاب داشته باشد!

زنی در دادگاه گفت: همسرم از حجاب من ناراضی است و دوست ندارد حجاب پوشیده‌ای داشته باشم و بر این اساس دنبال طلاق دادن من است.
به گزارش ایسنا، زنی در دادگاه خانواده حضور یافت و درخواست طلاق خود را به قاضی دادگاه ارائه کرد. وی در توضیح دلیل این درخواست گفت: یک سال گذشته به عقد همسرم درآمدم و بعد از مدت کوتاهی با برگزاری مراسم عروسی به منزل مشترک رفتیم و متاسفانه از همان ابتدا سر مسائل مذهبی دچار مشکل شدیم.
زن جوان ادامه داد: من و همسرم هر دو در خانواده مذهبی بزرگ شدیم و زمانی که همسرم به خواستگاری من آمد از این موضوع اطلاع داشت که حجاب من چگونه است و من تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم آن را تغییر دهم.
وی با بیان اینکه همسرم از ابتدا حجاب من را پذیرفته بود، اظهار کرد: بعد از گذشت مدت کوتاهی از شروع زندگی مشترک‌مان، مرتب از من ایراد می‌گرفت که چرا حجاب من این‌قدر پوشیده است در حالی که حجاب خانواده خودش نیز همانند حجاب من است.
زن جوان که ۲۵ سال سن داشت، عنوان کرد: همسرم از من می‌خواست تا حجابم را مطابق میل او تغییر دهم و در مهمانی‌هایی که من هرگز نمی‌توانم در آن حضور داشته باشم شرکت کنم. اوایل فکر کردم شاید بعد از گذشت مدت کوتاهی از حرف‌های خود پشیمان شود اما اصرار او هر روز پر رنگ‌تر می‌شد.
شوهر این زن جوان نیز گفت: این درست است که من جزء خانواده مذهبی و معتقدی هستم اما افکار و عقاید من شبیه آنها نیست و همسرم در واقع انتخاب پدر و مادرم است نه انتخاب خودم. زیرا من دوست ندارم همسرم حجاب داشته باشد.
وی در پاسخ به پرسش قاضی مبنی بر اینکه اگر افکارت این‌گونه است چرا این دختر را به عقد خود درآوردی؟، گفت: همسرم از لحاظ ظاهری بسیار زیباست و زمانی که او را دیدم به او علاقمند شدم و فکر کردم می‌توانم او را از افکارش دور کنم و پوشش او را به آنچه که خود می‌خواهم تغییر دهم.
مرد ۲۹ ساله مدعی شد: همسرم از نظر ظاهری بسیار زیبا است و به نظر من باید تا زمانی که زنده است از این زیبایی استفاده کند در حالی که او خود را در پوششی پنهان کرده است که نمی‌تواند از آن لذت ببرد.
پدر مرد که در دادگاه حضور داشت نیز گفت: پسرم لیاقت چنین دختری را ندارد، زیرا همه آرزوی داشتن چنین همسری را دارند اما پسر من آن‌قدر بی‌غیرت است که نمی‌داند از همسرش که ناموس او است چه چیزی را می‌خواهد.
وی ادامه داد: پسر من باید برای همیشه فراموش کند که پدر و مادری دارد.
قاضی دادگاه بعد از شنیدن اظهارات طرفین با صادر کردن حکم طلاق به زندگی یک‌ساله این زوج پایان داد.

منبع: سایت سبطین

قیام امام حسین علیه السلام از نگاه دیگران

پیامی به دوستان:به دلیل طولانی بودن این مقاله میتوانید آن را کپی کرده و بعدا به طور کامل مطالعه نمایید. مقاله کامل و جامعی ست حیف است از آن سرسری بگذرید. با تشکر


بررسی قیام امام حسین(ع) تنها مورد توجه شیعیان قرار نگرفته، بلکه غیر شیعیان و حتی غیرمسلمانان نیز، انگیزه ها و پیامدهای این قیام را کاویده اند. یکی از نویسندگان مسلمان غیرشیعه که بدون تعصب و با تعمق زیاد به بررسی قیام امام حسین(ع) پرداخته، «استاد ابوعلم» مصری؛ رئیس هیأت مدیره مسجد نفیسه در قاهره و معاون اول وزارت دادگستری مصر در سال های پیشین است. کتاب معروف استاد ابوعلم به نام «اهل بیت» که شامل شرح حال رسول خدا(ص) ، حضرت زهرا (س)، امام علی (ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و سیده نفیسه است، در سال 139 ه. ق منتشر شده و دو سال بعد به علت نایاب شدن نسخه های آن در چندین جلد به چاپ رسید.

این مقاله، بررسی ای است که وی بعد از شرح حال امام حسین(ع) نگاشته و در آن انگیزه های قیام حسینی را مورد توجه قرار داده و به مقایسه رفتار امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پرداخته و علت تفاوت این دو رفتار را تبیین کرده است. نویسنده، آراء مثبت و منفی علمای اسلام و مستشرقان در مورد قیام امام حسین (ع) به اختصار نقل و سپس مورد نقادی قرار داده است.

گاه از دلیل قیام حسین (رضی الله عنه) با اهل و عیال و کوچ اینان به کوفه به رغم آن که در دست دشمنان بود و امام می دانست کوفیان با پدر و برادرش چه کردند، می پرسند؛ افزون بر این که تمامی خیرخواهان ناصح به او توصیه می کردند بر ضد یزید قیام نکند و وی را از کشته شدن برحذر می داشتند، از جمله ابن عباس و ابن عمر و بسیاری دیگر از کسانی که میانه راه به امام برخوردند.

 سؤال های دیگر این که چرا وقتی وی از کشته شدن مسلم بن عقیل خبردار شد، برنگشت؟ چرا حاضر شد با گروه اندکی به جنگ با لشکر عظیمی برود که از پشتیبانی و کمک بسیار برخوردار بود؟ چرا با دست خود، خویش را به هلاکت افکند؟ و پرسش آخر: چگونه می توان اقدام او را با آنچه برادرش، حسن (ع) انجام داد و خلافت را به معاویه واگذار کرد، سنجید و در یک راستا دانست؟

تاریخ نگاران به این پرسش ها این گونه پاسخ داده اند: هنگامی که امام حسین به کوفیان و بزرگان آن دیار، نامه نوشت، در پی دستیابی به حق خویش بود و کوفیان، داوطلبانه با وی عهد و پیمان بسته بودند که از ایشان پیروی کنند. و بر این مطلب اصرار داشتند و نشانه های پیروزی و ظفرمندی قیام، دیده می شد. بیشتر اهالی کوفه با مسلم بن عقیل پیمان بسته، بیعت خود را اعلام کرده بودند. حتی برای مسلم فرصت آن پیش آمد که ابن زیاد را در خانه هانی بن عروه ترور کند، اما نکرد، زیرا معتقد بود اسلام ترور را روا نمی شمرد.

نیز دیدیم وقتی ابن زیاد، هانی را زندانی کرد، مسلم بن عقیل با یارانش کاخ ابن زیاد را محاصره کرده، نزدیک بود بر وی چیره شوند، اما از بد روزگار، کار برعکس شد.

اما وضعیت امام حسن گونه دیگری است. ایشان به پیمان شکنی یارانش پی برد و دانست به معاویه نوشته اند: حاضرند وی را بشکند یا به دست معاویه بسپارند، و از آن رو که برای وی ، یاران اندکی مانده بود، تن به صلح داد تا جان خویش و اهل و عیال و پیروانش به سلامت مانند. معاویه نیز پذیرفت پس از خودش، خلافت از آن امام حسن باشد و در آن زمان، معاویه به یزید نمی اندیشید.

موضع امام حسین هنگامی که حق خواهی می کرد، طبیعی و قاطع بود و گمان قوی داشت آنان که نامه نوشته و با ایشان پیمان بسته اند، او را یاری خواهند داد. امام حق طلبان را قدرتمند و یاران باطل را ضعیف می دید.

چرا امام حسین جنگید اما امام حسن صلح کرد؟

وضع امام حسین در برابر یزید، مانند امام حسن در مقابل معاویه نبود، زیرا معاویه با تربیت جاهلی قریش بار آمده بود که پر از سخت کوشی بود، چون اینان قومی بودند که در بیابان های خشک و بی آب و علف می زیستند و چاره ای جز جان سختی نداشتند، گرچه ا ز تجارت سود بسیاری می بردند.

معاویه در بزرگسالی، اسلام آورد و پیامبر را دید و کاتب وی بود و از همنشینی با ایشان و مسلمانان نیکوکار تأثیر گرفت، چنان که کارگزار عمر بود و از وی، کردار و رفتارش را آموخت. این عوامل در سیرت وی اثر داشت، گرچه آن زمان که مردمانی گرد وی جمع شدند، لغزش ها و سرپیچی هایش از سنت والای مسلمانان زیاد شد.

اما فرزندش یزید، تربیتی دیگر داشت. وی در قصر شام، زاده شد که نعمت و بردگان بسیار داشت. یزید، بدویت و جاهلیت قبیله کلب را از مادرش به ارث برد و هوش و زیرکی قریش را از پدر آموخت، چنان که از این قبیله، حیله و فریب بسیار، مال دوستی، سلطه طلبی و چیرگی و لذت طلبی مفرط را در وقتی که اسباب آن فراهم بود، فرا گرفت و جوانی قریشی شد که پایداری و سرسختی را نمی شناخت و برای گذران زندگی، مجبور به کسب و کار نبود و در طول حیاتش، مرارت و مشقتی نچشید و هیچ تلاشی جز در راه خوشگذرانی و عیاشی نداشت.

یزید وقتی حاکم مسلمانان شد، رفتاری بسیار متفاوت با پدرداشت، چنان که کردارش با سنت و سیره پیامبر (ص) و خلفای راشدین به شدت فرق داشت. یاران و اعوان معاویه و یزید نیز تفاوت بسیاری با هم داشتند. اطرافیان معاویه سیاستمدار و طرف مشورت بودند، اما یاران یزید، جلادها و سگهای شکاری بودند که درپی شکارهای بزرگ می دویدند. سرشت اینان به گونه مردمانی مسخ شده وپریشان بود، که سینه ای پر از حقد وکینه از آدم ها داشتند، بخصوص از کسانی که برعکس اینان، نیکوکار و درستکار بودند. از این رو،یاران یزید کینه خود را سر دشمنان خالی می کردند، حتی اگر برایشان فایده و سودی نداشت، اما اگر از این راه به بخشش و پاداشی می رسیدند، دیگر کینه و شرارتشان حد و مرزی نداشت. شریرترین یاران یزید، شمربن ذی الجوشن، مسلم بن عقبه، عبیدالله بن زیاد وعمربن سعد بود.

شمربه پیسی مبتلا و زشت رو و کریه المنظر بود و پیرو مذهب خوارج شد تا بدان جنگ و مبارزه برضد علی و فرزندانش (ع) را توجیه کند، اما قصد محاربه با معاویه و فرزندش را نداشت. شمر، کسی بود که دین را بهانه و ابزاری برای کینه ورزی قرار می داد، و حاضر بود که به خاطر مال وثروت، دین یا کینه اش را به فراموش سپرد.(1)

یزید پیش از جانشینی پدر، به شدت لذت طلب بود و آشکارا بدین امر مبادرت می ورزید، به گونه ای که عیاشی های او، وردزبان مردمان شده بود. کار آن قدربالا گرفت که «زیاد» به وی توصیه کرد اعتدال ورزیده، جانب احتیاط را درپیش گیرد.

او وقتی پس از پدر، به حکومت رسید، سیاست و بی بند و باری را کمافی السابق مسابقات دنبال کرد و این تفاوت پدر وپسر بود.

انگیزه دینی برای مبارزه با دین فروشان

می توانیم بگوییم که امام حسین نمی خواست با یزید بیعت کند حتی اگر منجر به کشته شدن او شود، امکان نداشت چنان که امام حسن با معاویه پیمان بست، امام حسین با یزید بیعت کند، زیرا اوضاع فرق کرده و یزید همچون پدر نبود. اگر امام حسین با یزید بیعت می کرد، وضع حال وی پوشیده می ماند و مردم معتقد می شدند یزید امام برحق است، در نتیجه می توانست دین را تحریف کند از این رو امام، جان و اهل عیالش را درراه دین جدش نثار کرد. با شهادت امام بود که پایه های دولت اموی سست و نا استوار گشت.

به رغم آن که نامه های رسیده برای امام که به بیعت با ایشان می خواند، بسیار بود، اما احتیاط کرد وعموزاده اش، مسلم بن عقیل را فرستاد تا از دل و دین عراقیان مطمئن شود. معلوم شد بیعت کوفیان با امام، درست و راست است. از این رو، امام به کوفه کوچید، زیرا عموزاده اش که امین و مورد وثوقش بود، براین مطلب گواهی داده، به امام نوشته بود:

«مردمان دورو برش را گرفته و با وی اند.» اما پیش از رسیدن به عراق، وقتی امام دانست مسلم را کشته و از اطراف وی پراکنده شده و شکستش داده اند، احتیاط را درپیش گرفت. شاید به فکر بازگشت افتاد، گرچه من این احتمال را باور ندارم، زیرا امام درپی کاری ثمربخش و نتیجه دار بود. وقتی امام، روبه سوی کوفه نهاد، درپی دنیا و جاه یا تلاش برای دستیابی به خلافت به هدف خلافت نبود، بلکه می خواست احکام خدا را اجرا کند، اما به گونه ای که همگان بی هیچ تردید و شکی، هدف امام را بدانند. از این رو، امام به ندای ایمان و باور دین خود لبیک می گفت.

امام حسین کسی نبود که به حکم ابن زیاد عمل کند و تن به ذلت دهد این از ساحت امام به دور است- ابن زیاد به سبب نفس شرورش، پروا نداشت امام را با یارانش به شهادت برساند. امام بین این دو (ذلت و شهادت) مرگ با عزت را برگزید.

در اینجا، مطلب مهمی است که تاریخ نگاران در آن اختلاف نظر دارند، گفته شد امام به عمربن سعد سه راه حل پیشنهاد داد:

1- راه را برای امام بازبگذارد تا به حجاز (همان جایی که آمده بود) برگردد.

2- به سوی یکی از مرزهای کشور اسلامی برود و مانند سربازی سنگرنشین در برابر دشمن، به مرزداری بپردازد و مانند دیگر مرزداران مزد و مواجب بگیرد و انجام وظیفه کند.

3- امام را به شام نزد یزید برند و او را به دست یزید بسپارند.

گفته اند: عمربن سعد راه حل ها را پذیرفته، آنچه را امام پیشنهاد داده بود، برای ابن زیاد نوشت، اما وی نپذیرفت و گفت: حسین چاره ای ندارد جز آن که به حکم ابن زیاد تن دهد!

همچنین گفته اند: امام بر ضد یزید شورید و بیعت وی را رد کرد و به طرف کوفه رفت. می خواست مردم آن دیار را از پیروی یزید بازدارد و میان مردمان تفرقه افکند و مانند زمان پدرش بین مسلمانان جنگ به پا کند. بنابراین، یزید و حاکم وی در عراق، شر و فتنه را آغاز و به پانکردند، بلکه از حکومت خود دفاع کرده، وحدت امت اسلامی را حفظ کردند! این ادعا در صورتی راست و درست است که بگوییم حسین، مصمم بر جنگ بود و حاضر به سازش و مذاکره نبود و سر از نبرد برنمی تافت، اما امام حسین همانطور که اشاره شد سه راه حل پیشنهاد کرد که هر یک راه درست و خوبی بود و به سلامت می انجامید. اگر می گذاشتند به حجاز و مکه برگردد، امام به آنجا بازمی گشت و دوست نداشت در آنجا خونریزی شود، چرا که بلد حرام بود و جنگ در آن شهر روا نبود؛ فقط یک بار در آنجا جنگ روا شمرده شد، آن هم یک ساعت و در زمان رسول خدا(ص) به هنگام فتح مکه.

اگر مانع نمی شدند تا او به یزید برسد ممکن بود به گونه ای یزید از او درگذرد، تا با حجتی که دیگر جای بحث و جدل باقی نماند، او را به تسلیم و پذیرش بیعت وادارد.

اگر می گذاشتند به طرف یکی از مرزهای کشوراسلامی برود، مردی عادی مانند دیگران می شد که با دشمن می جنگد و شریک در فتح است، در نتیجه نه به احدی آسیب می رساند و نه کسی وی را اذیت می کرد.»

البته «عقاد» تردید دارد حسین به ابن زیاد، پیشنهاد پذیرش یکی از سه راه حل را داده باشد. وی معتقد است این گزارش از طرف ابن سعد، به حسین بسته شد و افترایی بیش نبود، تا اولا بهانه عمر برای نجنگیدن با امام باشد، ثانیاً به شیعیان بگوید حسین قصد داشت بیعت کند.

قیامی خونین برای بیدار کردن وجدان های خفته و بیمار

دکتر احمد صبحی در کتابش (نظریه الامامه) معتقد است:

«مانعی نیست بگوییم حسین این پیشنهاد را داده است نه بدین معنا که نمی خواست یا می خواست با یزید بیعت کند، بلکه چون گمان داشت دشمنانش عزم بر کشتن او را دارند تا از این راه پیش امیر عزیز شده، نزد یزید ارج و قرب یابند و می دانست، اینان نمی گذارند امام زنده از دستشان دررود. از این رو، خواست حجت را بر آنها تمام کند با این که قبل از آن هم همه راه های ترک کشتار را پیشنهاد کرده بود. امام بار دیگر نیز حجت را بر آنان تمام کرد، آنگاه که دشمنان با آغاز جنگ، سه روز امام و خاندان و یارانش را از آب محروم کردند، سپس به وحشی گری در قتل و کشتار پرداختند و حتی به کودکان رحم نکردند و حرمت اهل بیت را پاس نداشتند، امام بار دیگر به اتمام حجت پرداخت و اینان را از جنگ در ماه حرام برحذر داشت، اما دشمنان به مخالفت سرسختانه با دین برخاستند و هتک حرمت کردند، به رغم آن که می بایست انجام این کار بسیار بر آنان سخت باشد و آن را بزرگترین گناه بدانند و به احدی از اهل بیت پیامبر آسیبی نرسانند.» اما ابن اثیر در «الکامل» نمی پذیرد که امام راه حل های پیش گفته را بر عمربن سعد عرضه کرده باشد. وی می گوید:

«عقبةبن سمعان نقل کرده: از مدینه تا مکه و از مکه تا عراق همراه حسین بودم و تا زمان کشته شدنش، از وی جدا نشدم. تمامی صحبت هایش با مردم را تا روز شهادتش شنیدم. به خدا سوگند به رغم آن چه میان مردم شایع بود، حاضر نشد دست در دست یزید بنهد یا او را به مرز و گوشه ای از کشور اسلامی گسیل دارند.»

امام بر قیام پامی فشرد و خود را آماده کشته شدن کرده بود و به دلایل زیر می دانست یا گمان می برد در این سفر کشته خواهد شد:

1. چه پیش از خروج از مکه و چه پس از آن، هرکه به او توصیه و سفارش می کرد قیام نکند از شهر خارج نشود، نمی پذیرفت.پیشتر دیدیم، کسانی به او توصیه کردند پا از سرزمین حجاز بیرون نگذارد، ازجمله: عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، ابن زبیر و محمدبن حنفیه. نیز پس از آن که از مکه بیرون رفت، در میانه راه برخی به امام گفتند برگردد، ازجمله: عبدالله بن مطیع، اباهره ازدی (که در ثعلبیه امام را دید)، عبدالله بن سلیم، مذری بن مشمعل و فرزدق که پس از بازگشت از حج، در منطقه «زباله» امام را زیارت کرد.

2. وقتی تصمیم گرفت روبه سوی عراق نهد، چنین خطبه خواند: «مرگ در کمین آدمی زاد است و...» که بیشترین قسمت های این خطبه، اشاره به آگاهی امام از کشته شدن دارد.

3. عبدالرحمان بن حارث بن هشام در مکه، امام را از رفتن بازداشت و چنین دلیل آورد:

«به شهری می روی که کارگزاران و امیران یزید در آنجا هستند و بیت المال را دردست دارند، و مردم هم بنده و برده مال و درهم اند. از این رو، معلوم نیست آن که به تو وعده یاری داده، برضدت نشورد و با تو نجنگد، یا به رغم این که تو را بیشتر دوست دارد، اما به خاطر مال و منال با تو به نبرد و مخالفت برنخیزد.»

با این که، امام سخن وی را قبول داشت، اما حاضر به پذیرش آن نشد.

4. ابن عباس نیز امام را از رفتن بازداشت و دلیل آورد: آنان که را دعوت کرده اند، با امیر خود نجنگیده اند و دشمن را نرانده اند و شهر و دیار را به دست خود نگرفته اند، بلکه امام را درحالی دعوت می کنند که امیرشان بر آنان چیره و حاکم است و کارگزارانش مالیات شهرها را گرد می آورند. با این وضع، گویا امام را به جنگ فراخوانده اند و اطمینانی نیست از امام پشتیبانی وحمایت کنند، بلکه از مخالف ترین مردم برضد امام نشوند!

ابن عباس، باردیگر امام را از رفتن برحذر داشت و این گونه سخنان را دوباره گفت و به امام توصیه کرد به یمن رود، زیرا دژها و دره ها دارد و زمینی گسترده و پهناور است.ابن عباس افزود:

«پدرت در آنجا شیعیان و پیروانی دارد و تو دور از مردمان خواهی بود. می توانی بریشان نامه بنویسی و پیک و فرستادگانت را بفرستی و جایگاهت را سفت و محکم کنی. در این صورت، امیدی هست، یار و یاورانی که دوست داری، با خیر و خوشی نزد تو آیند.»

امام با اطمینان و قدرت پاسخ داد:

«دیگر کار از کار گذشته است.»(2)

5. وقتی محمدبن حنفیه توصیه کرد به عراق نرود، امام فرمود دراین باره خواهد اندیشید، اما سپیده دم کوچید. ابن حنفیه سبب را پرسید، امام فرمود:

«پس از آن که از تو جدا شدم، رسول خدا را در خواب دیدم که به من فرمود: «ای حسین! بیرون رو، که خدا خواسته تو را کشته راه خود بیند.»

ابن حنفیه پرسید: پس چرا زنان را همراه می بری؟! فرمود:

«خدا خواسته آنان به اسارت روند!»

6- ابن عمر امام را از رفتن نهی کرد وگفت: اگر بروی، کشته خواهی شد. زیرا نشانه ها وظاهر، حال گویای سرانجام امام بود. قطعاً آنچه را ابن عمر می فهمید، بر امام پوشیده نبود.

7- فرزدق بدو گفت:دل های مردم با توست، اما شمشیرهایشان برتوست.

8-بشر بن غالب عرض کرد: دلها با توست و شمشیرها با بنی امیه.

عبدالله بن جعفر نیز امام را بازداشت و گفت: مشفقانه می گویم دراین راه هلاکت تو و درماندگی اهل بیتت است.امام حسین (ع) بدو فرمود:

«رسول خدا را درخواب دیدم و به آنچه اکنون انجام می دهم، فرمانم داد.»

ابن عباس گفت: پدر ومادرم فدایت باد! رسول خدا چه فرمود؟ امام همان پاسخ پیش را داد. ابن عباس پرسید:

ثمره اش چیست؟ امام فرمود:

« به من فرمان و مأموریتی داده اند و درآن باره با تو سخنی نخواهم گفت تا با پروردگار دیدار کنم.»

این روایت آنچه را دردرون امام بود و جز خواهد نمی دانست تأیید، بلکه تاکید می کند. خداوند به آنچه می باید رخ دهد، حکم خواهد کرد وکارها در دست خداست.

9- وقتی خبر شهادت مسلم و هانی وعبدالله بن یقطر را برای امام آوردند، امام به یارانش فرمود:«شیعیان ما، یاری ما را وانهادند، هرکس از شما می خواهد، برود.» و پس از جدایی بسیاری ازهمراهان، امام با کسانی که از مدینه همراهش بودند و عده کمی دیگر تنها ماند. عمرو بن بوذان به ایشان توصیه کرد برگردد و عرض کرد:«به خدا سوگند! جز با نیزه ها و شمشیرها روبه رو نخواهی شد.» عمرو، امام را از رفتن باز داشت، چون آنان که به ایشان نامه نوشته بودند، دیگر متعهد نبودند درجنگ و نبرد، امام را یاری کنند.

امام فرمود:

«وضع برای من آشکار است، اما کسی نمی تواند برخواست خدا چیره شود. به خدا سوگند! مرا رها نخواهند کرد تا این که قلبم را از درونم بیرون کشند. به خدا قسم! حتی اگر در پناهگاه جنبده ای باشم مرا بیرون خواهند کشید تا بُکشند!»

10- وقتی به عراق می رفت، درنامه ای به بنی هاشم نوشت:

«هر که به من بپیوندد، شهید خواهد شد و هرکه از من جا بماند  و عقب افتد به رستگاری و موفقیت نخواهد رسید.»

11-به هنگام  رفتن از مدینه و وداع، قبرجدش را زیارت کرد و گفت:

«دست از زندگی شستم و عزم عمل به فرمان خدا را دارم و مرگ مراقب من است، مبادا از آن بگریزم.»

سپس به خواهرش زینب فرمود:

«خواهرم! اگر مرغ سنگخوار را به حال خود واگذارند، شب درجای خود خواهد خوابید  اما چه کنم که دست از من برنمی دارند.»

نیز پیش از نبرد، با خود می خواند:

«ای روزگار! اف برتو که چه دوست بدی هستی»! چنان که به هنگام بیرون رفتن از مکه فرمود:

«مرگ بر بنی آدم حق و رواست.»

بنابراین، به سبب حکمتی که خدای سبحان می دانست، اراده الهی چنین شد که امام حسین، جان خود و خاندان و یارانش را برای دین خدا- که جدش بدان خاطر برانگیخته شده بود- فدا کند

حکمت قیام

شهادت امام، پایه های دولت بنی امیه را سست و از بین برد و امام حسین، جاودانه ماند، زیرا برای حق زیست و با حق بود و در راه حق به شهادت رسید.

رد انگیزه سیاسی، غیبی، قبیله ای و شخصی

حرکت امام حسین از مکه به عراق، حرکتی است که به آسانی نمی توان با معیارهای حوادث عادی، آن را ارزیابی و نسبت به آن حکم کرد، زیرا از نادرترین جنبش های دینی یا فراخوان سیاسی تاریخ است که هر روز تکرار نمی شود، و هر کس نمی تواند بدان قیام کند، و اگر رهبر نهضت راه درست را پیمود، به اتفاق نظر فقط به یک علت باشد یا اگر بپذیریم به راه اشتباه رفته است، همگان به یک دلیل معتقد باشند.

گاه، پیمودن درست ترین یا نادرست ترین راه برای جنبش، بسته به فرقی کوچک است که به هدف دست یابد، یا نه، لذا، مستعد است که به نقیض خود بیانجامد. جنبشی چنین، گونه ای از ماجراجویی ماجراجویان سیاست یا قرارهای سوداگران تجارت یا ابزاری برای دستیابی به دنیا نیست که به حکم دین تن دهد، یا دنیا تن به حکم و خواسته آن دهد، بلکه وسیله ای معتقد ساختن خود و دنیا به یک دیدگاه میان دیدگاه هاست. دیدگاهی که رهبر نهضت به ایمان دارد و می داند آن مردمان به آن راه را باور ندارند. اما به هر رو، او به قیام و عمل خود ایمان دارد، چه مردم بپذیرند یا نپذیرند. برای او کشته شدن در راه هدف با مردن طبیعی، برابر است و چه بسا به کشته شدن، رغبت بیشتر داشته باشد.

بنابراین قضاوت درباره درست یا نادرست بودن نهضت حسینی نمی تواند توسط مزدوران چاپلوسی انجام شود که از شمشیر حکومتی می هراسند و درپی عطا و بخشش آنند، چنان که دیگر مزدبگیران که از چیزهای دیگر جز تیغه حکومت می ترسند یا برخوردار از پاداش و بخش غیردرباری اند، حق قضاوت و داوری ندارند. داوری درباره درستی یا نادرستی قیام حسینی، بسته به دو امر است که با اوضاع مختلف زمان و حکومتگران دگرگون نمی شود. این دو امر، یکی انگیزه های درونی است که بسته به طبیعت ثابت آدمی است، دوم: دستاوردهای قابل مشاهده است که همگان آن را می پذیرند. اگر جنبش حسینی برضد یزید را با این دو معیار بسنجیم، خواهیم گفت، او به راه درست رفته است.

این انگیزه های، امام را به کاری واداشت که انجام داد. دیگران نیز اگر این انگیزه ها را داشتند، جز به راه امام نمی رفتند. برای آدمیزاده هزارادن بار بهتر است که کرداری مانند حسین داشته باشد که یزیدبن معاویه را به خشم آورد، تا این که بر خلق و خویی باشد که موجب خشنودی یزید شود.

نخستین مطلبی که شایسته است برای درک انگیزه های درونی امام درآن وضع محنت بار و دردناک بدانیم، این است که بیعت با یزید نمی توانست پابرجا بماند یا ادامه یابد، زیرا هر حاکم و خلیفه ای می باید خردمند باشد و خلق و خویی درست داشته، از سلامت تدبیر برخوردار باشد، که یزید چنین نبود. وی آنچه را که هر دولتی به شدت بدان نیازمند بود، به شوخی می گرفت، و امیدی به صلاح و اصلاح وی نبود. گزینش وی برای ولایتعهدی، معامله ای آشکار بود که هرکس بدان راضی شده، بها و پاداش موافقت و همراهی خود را گرفته و هرکه به یاری یزید برخاسته یا کارگزار و مزدبگیر او شده، آشکارا مال و منال ستانده بود. بسیار شگفت خواهد بود از حسین بن علی که بخواهند باچنین کسی بیعت کند و نزد مسلمانان درستکارش بخواند.

امام حسین(ع) یا می بایست بیعت ویاری یزید را بپذیرد، یا خروج و قیام کند، زیرا نمی گذاشتند خود را کنار بکشد، چه به سودش باشد، یا به ضررش. برخی مورخان شرق شناس و شرقیان کج فهم، حقیقت فوق را فراموش می کنند و به هنگام ارزیابی نهضت حسینی، بهای لازم را به وضعی که امام با آن رو دررو بود نمی دهند! شایسته بود، اینان به یاد می داشتند مسأله عقیده دینی ازنظر حسین(ع) شوخی یا معامله بردار نیست. او مردی بود، که به شدت به احکام اسلام پایبند بود و باور بسیار داشت که اجرا نکردن حدود دینی، بزرگترین بلا برای دین و دینداران و برای همه امت عربی درحال و آینده . امام مسلمان و زاده محمد(ص) بود و اگر اسلام کسی هدایت درونی باشد، هدایت حسین، درونی و به سبب آن بود که از خاندانی والاست.

دستاوردهای حرکت

درمورد دستاوردهای جنبش- اگر نگاهی فراگیر بدان بیفکنیم- خواهیم فهمید بیش از نتایج و ثمره های بیعت است. امام در همان سال که قیام کرد، کشته شد و یزید در کمتر از چهارسال بعد، مرد. شش سال از قتل امام نگذشته بود، که قاتلان کربلا به سزای عمل خود رسیدند و دولت بنی امیه پس از این، حتی به اندازه عمر یک انسان پایدار نماند و بیش از شصت و اندی سال نپایید.

قتل حسین، دردکشنده ای بود که بر پیکره دولت اموی نشست تا آن را ازپا درآورد و پیام حسینی، ندا ونوای هر دولتی شد که به دل ها و جسم ها راه داشت.

فشرده سخن آن که: خروج حسین، از حجاز به عراق جنبش توانمندی بود و انگیزه هایی داشت (که هرکس را به قیام وامی داشت) اما به آسانی نمی توان این انگیزه ها را انگاشت یا آن ها را برشمرد.

این جنبش به نتایج تأثیرگذار خود رسید، زیرا نهضتی فراتر از افراد است و نسل ها را فراخواهد گرفت.

شهید چه کسی است جز انسانی که می خواهد خلق و خوی زشت روزگار را دگرگون کند و گواه وجود خیر در طبیعت انسانی است، در وقتی که خیر و خوبی، نایافت ترین چیز در دنیاست.

امام(ع) در زمانی درپی خلافت راشدین! بود که دیگر نام و نشانی از خلافت راشدین نمانده بود. درگیری میان حسین(ع) و یزید، نخستین تجربه از نوع خود، پس از زمان پیامبر و خلفای بعد از وی است، که امام دراین نبرد جان خود را نثار کرد، چون شهادت، ازجان گذشتگی است.

حسین(ع) پدر شهیدان و سرچشمه شهادت است که هنوز می جوشد و در تاریخ بشر، کسی با او برابری نخواهد کرد.

انگیزه عقیدتی

بی تردید قیام حسین با عقیده بیشتر پیوند دارد تا با سیاست وجنگ ؛ زیرا پس از ان که در زمان خلافت معاویه ؛ ارزش ها و ضد ارزش ها مسخ و دگرگون شد اما در پی ان بود که بسیاری از مسایل عقیدتی را اصلاح کند 0

معاویه سلطنت خود را فقط با زور و قدرت حفظ و پشتیبانی نمی کرد ؛ وی از ایدئولوژی مدد می گرفت که در عمق عقیده مسلمانان ریشه کرده بود 0 معاویه به مردم می گفت : او و علی (ع ) در این که چه کسی شایسته خلافت است ؛ داوری دا به خداوند واگذار کردند و خدا به نفع او و بر ضد علی (ع ) رای داد (3) چنان که وقتی می خواست برای فرزندش یزید از مردم حجاز بیعت بستاند ؛ اعلان کرد : انتخاب وی برای خلافت ؛ قضا وقدر بوده مردم در انتخاب رهبران خود اختیاری ندارند 0

اندک اندک ذهن مسلمانان بدین سو میرفت که هر چه خلیفه دستور دهد حتی اگر بر خلافت طاعت الهی باشد، قضای خداست که برای بندگان نوشته و خواسته است

قیام دینی

ماربین، شرق شناس آلمانی، قیام حسین را فقط جنگی میان دو قبیله بنی هاشم و بنی امیه نمی داند، به رغم آن که برخی شرق شناسان دراین باره حکم و قضاوتی سطحی کرده اند، وی معتقد است: امام از آغاز تدبیر داشت و هنگام ثمربخشی قیام را می دانست.

بنابراین، جنبش حسین برضد یزید، تصمیم راسخ انسانی دریا دل بود که بر وی مشکل بود تن به سازش دهد. چنان که به دنبال پیروزی عاجل و کوتاه مدت نبود. وی با اهل و عیالش قیام کرد تا پس از مرگش به پیروزی پایدار و دراز مدت دست یابد و ارزش هایی را زنده کند که جز با قیام و شهادت احیا نمی شدند. گویا(4) حسین جز قیام، راهی برای خود نمی دید و به توصیه وصلاحدید دیگران، بی اعتنا بود. او به یمن نرفت تا جنگ به دراز نکشد و خون ریزی نشود، مبادا وی را به فتنه انگیزی و شکستن طاعت و وحدت متهم کنند، درنتیجه درستی حرکت و اقدامش مخدوش گردد، چنان که با یاران حجازی اش، در آنجا قیام نکرد، مبادا آنان که مشروعیت قیامش را  به دلیل هتک حرمت حرم نمی پذیرفتند، با وی به نبرد برخیزند، درنتیجه امام به هدفش نرسد.

 به همراه بردن زن و فرزند

امام، اهل و عیالش را با خود برد تا مردمان کردار و برخورد نامشروع و غیرانسانی دشمنانش را ببینند. درنتیجه، خون به ناحق ریخته اش درصحرای کربلا پایمال نشود، چنان که می بایست گواهان عادلی در کربلا باشند و آنچه را بین او و دشمنانش رخ داد بینند، تا دشمن نتواند بر او تهمت و افترا زند.

خانم دکتر بنت الشاطی می گوید:

«زینب، خواهر حسین،لذت پیروزی را بر ابن زیاد و بنی امیه حرام کرد و درجام پیروزمندان، زهرکشنده ریخت. باعث و بانی تمامی قیام های سیاسی بعدی، یعنی قیام مختار، شورش ابن زبیر، سقوط دولت اموی، ... و ریشه دواندن مذهب شیعه، زینب بود.»

عملیات شهادت طلبانه؟!

بدون تردید حسین(ع) دست به عمل انتحاری نزد تا بگویند خود را به هلاکت انداخت، بلکه حجت را بردشمن تمام کرد و جای عذر وبهانه ای برایشان نگذاشت که بدان خونش را ریزند، چون وی جنگ را آغاز نکرد و اندکی پیش ازشروع جنگ، میان دشمن ایستاد و برایشان سخن گفت و مجالی برای مردم فریبی و مکر دشمن باقی نگذارد. از آنان پرسید که به چه سبب با او می جنگند، درحالی که خونی طلب ندارند و مالی از آنان غصب نکرده است. بعد افزود که آیا دراین که وی پسر دختر پیامبرشان است تردید دارند و اگر قیام و خروج کرده، مگر جز به سبب نامه ها و درخواست های عراقیان است که امام را فراخوانده و دعوت کردند؟!

بنابرآنچه گفتیم، تمامی اقدامات حسین، نقشه و تدبیر حساب شده و مدبرانه ای بود تا به اهداف بلند مدت دست یابد. شاید این صحیح ترین دیدگاه است، تا این که بگوییم جنبش،جنگی  بین هاشمیان و امویان بود. اگر وی درپی پیروزی نظامی  و قبیله ای بود، با یاران حجازی اش، درهمان جا قیام می کرد، چنان که بعید است بگوییم، حسین پیروزی را برمرگ ترجیح می داد، زیرا حتی برای پدرش به رغم آن که خلیفه ای شجاع و دلاور بود، پیروزی  دربرخی جنگها مثل صفین سخت و مشکل بود، چنان که برای برادرش، درزمانی که خلیفه بود و یارانش بسیار وگردا گرد وی بودند، پیروزی مشکل می نمود. نیز معقول نیست بگوییم، درحالی که مکر و فریب اهالی عراق را می دانست، به اینان اعتماد کرده باشد.

این چنین، جنبش سیاسی- عقیدتی حسینی، انگیزه های قیام را می نمایاند، گرچه در هنگامی که امام با توصیه و سفارش دیگران (به عدم قیام) مخالفت می کرد، اهداف نهضت روشن نبود. قیام برضد یزید، گریزناپذیر بود، زیرا بیعت با وی، گناهی بود که عذری نداشت و به بهانه تقیه نمی شد، دست دردست یزید نهاد.

نظریات شرق شناسان

شرق شناسان، جنبش حسین(رضی الله علیه) را به انگیزه سیاسی یا نظامی می دانند و انگیزه های دینی و دستاوردهای بلند آن را درنظر نمی گیرند، اما باید گفت اگر شورشی نظامی باشد و شکست خورده، نمی بایست تأثیری برجا بگذارد، چه در زمینه سیاسی و چه عقیدتی، درحالی که جنبش حسین چنین پیامد تأثیرگذاری داشت. تاریخ نیز سراغ ندارد پیرومندان جنگ، انگشت پشیمانی و ندامت همانند آنان که در کربلا جنگ را بردند، بگزند.

برخی مستشرقان، حکم ناجوانمردانه و بی رحمانه ای درباره حسین (رضی الله عنه) دارند و او را متهم می کنند از درک و فهم انگیزه های جنبش خود ناتوان و عاجز بود و حرکتی کور نمود و سوء تدبیر و ارزیابی نادرست وی باعث شد شاهد کشته شدن فرزندان و خاندانش باشد، درحالی که می دانست، ناگزیر همگان کشته خواهند شد.

نمونه ای از آنچه این مستشرقان می گویند، گفته فلوزن آلمانی در کتاب «خوارج و شیعه» است. وی می نویسد:

«حسین بلندپروازی کرد به مانند کودکان، که دست دراز می کنند تا ماه را به چنگ آورند. حسین بزرگترین ادعاها را داشت، اما حتی برای دستیابی به کوچکترین هدف تلاش نکرد و کار را به دیگران واگذار کرد تا به خاطر او همه کار بکنند و در نخستین هماورد، شکست خورد و خواست عقب نشینی بکند اما دیگر دیر بود. در نتیجه بدین بسنده کرد که شاهد و ناظر کشته شدن یارانش در جنگ به خاطر خویش باشد، اما او تا لحظه آخر جان خود را حفظ کند. قتل عثمان، تراژدی بود اما قتل حسین، نمایشی منفعلانه بود، گرچه عیوب و نارسایی های شخصیتی حسین پوشیده می ماند، زیرا خون پیامبر در رگهای وی جاری است و از اهل بیت است.»

«گولد زیهر» یهودی! معتقد است: «حسین درپی شیعیان بی خرد و کوته بین افتاد. اینان حسین را درگیر نزاع خونینی با غاصبان اموی کردند.»

«سر ویلیام مور» مانند سرلشگری امور را تحلیل می کند که هر انقلاب و قیامی را فتنه می داند...

تمامی این مطالب تهمت و افتراست و گروهی از مستشرقان، ما را عادت داده اند که کاملاً به دور از حقیقت، به ارزیابی مسایل بپردازند.

امام حسین مصمم بر قیام بود و شکستش، دور از ذهن وی نبود. همانطور که پیشتر گفتیم مخلص ترین افراد، از جمله ابن عباس، ابن عمر، عموزاده اش (عبدالله بن جعفر)- به وی توصیه کردند خروج ننماید یا اگر مصمم بر خروج است، به یمن برود، زیرا پدرش در آنجا شیعیانی دارد، افزون بر این، دور از مقر خلافت (دمشق) است، اما نپذیرفت. نیز از وی خواستند اهل بیتش را در حجاز بگذارد، اما سرباز زد. امام پیش از بیرون رفتن از مدینه، بر قبر رسول خدا ایستاد و گفت:

«چگونه پیروانم را فراموش کنم؟ من جان خود را برای آنان فدا خواهم کرد!»

سپس از قبر کناره گرفت و به خود گفت:

«در پس حجاب تن، شهادت را که دیرزمانی است مشتاق آنم، می بینم و اکنون، هنگام رهایی است. من دست از زندگی شسته ام و تصمیم دارم به آنچه خدا خواسته است، عمل کنم.»

حسین به هنگام خروج و قیام، آنقدر که به مرگ می اندیشید، در فکر پیروزی و ظفر نبود. وقتی ابن عمر با امام وداع می نمود، عرض کرد: «تو را به خدا می سپارم و می دانم کشته خواهی شد!»

فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

حسین (رضی الله عنه) با اهل بیت و زنان بیرون آمد. آیا درست آن نبود که به تنهایی خروج کند، نه با زنان و فرزندانش؟ پیشتر پاسخ دادیم: به همراه بردن اهل و عیال بدان خاطر بود که شاهدانی بر رفتار نامشروع و غیرانسانی دشمن وجود داشته باشند.

«عقاد» می گوید: متأخران نمی توانند با عقل و عادات و سنت های خود درباره موضوعی همانند این داوری کنند، زیرا این مسأله ای است که باید با خرد و عادات قبایل عرب در این گونه رخدادها قضاوت کرد.

به همران بردن زنان و فرزندان، سنتی عربی بود و اینان همراه نیروهای تحت فرماندهی، به جنگ فرستاده می شدند، نیز همراهی با نیروهایی که ممکن بود بجنگند یا کارشان به صلح بیانجامد. جنگجویان ذی قار، زنان خود را همراه داشتند و پیش از شروع جنگ، بند کجاوه شترها را بریدند تا زنان و ناموس آنها وسیله فرار نداشته، جنگجویان برای حفظ اینان بر سر غیرت آیند. مسلمانان و مشرکان زنان خود را در جنگهای زمان پیامبر(ص) همراه داشتند. در جنگ روم، مسلمانان، زنان برگزیده قریش را با خود بردند و رسول خدا(ص) یک یا چند تن از همسرانش را در جنگها و غزوات همراه داشت. این سنتی ریشه دار در عرب بود که بدین وسیله می خواستند بر عزم راسخ و نیت راستین خود در آنچه پیش رو داشتند، گواه گیرند. در معلقه ابن کلثوم، اشاره ای اجمالی بدین عادت عربی از زمان های کهن است. وی می گوید:

«همراه ما دختران زیبارویند، که دغدغه آن داریم نصیب دشمن و موجب خواری ما شوند. زنان برای اسب های ما علوفه تهیه می کردند و می گفتند شوهران ما نیستند، اگر از حریم ما دفاع و پاسداری نکنید؛

علی آثارنا بیض حسان

نحاذر آن تقسم أو تهونا

یقتن جیادنا و یقلن لستم

بعولتنا اذا لم تمنعونا»

امام حسین(رضی الله عنه) مردم را به جهادی فرا می خواند، که اگر جنگ بر آنان قطعی می شد، بیم آن نداشتند چه بر سرشان یا فرزند و اموالشان آید، زیرا اینان با جهاد در پی ارزش هایی والاتر و گرامی تر از جان و فرزند و مال بودند. شرط مردانگی نبود که وی مردم را به کاری بخواند، اما خود پیشاپیش در انجام آن کار نباشد. حسین که می خواست قیام کند، می بایست قویترین دلیل و حجت را داشته باشد تا بر دشمن، اتمام حجت کرده، اگر بر امام چیره می شدند و سعی و تلاش امام به ثمر نمی نشست، حجت و دلیلی بر ضد آنان باشد. در این صورت، دشمن پیروزمند به همان اندازه که ظفر یافته بود، مورد بغض و خشم قرار می گرفت، آن اندازه که وضع غالب و مغلوب برعکس می شد. در این صورت، وی گرچه به ظاهر شکست خورده بود، اما پیروز و غالب بود و دشمنان منفورترین مردمان می گشتند.

مسلمانی که به خاطر اصل و نسب شریف امام، ایشان را یاری می کرد، حال که امام با اهل و عیالش است، بیشتر او را یاری می دهد وگرنه به هیچ وجه یار و یاور او به شمار نخواهد آمد.

و بالاخره استاد ملطاوی معتقد است: حسین(رضی الله عنه) اهل بیتش را با خود برد، زیر می ترسید مورد اهانت یا ستم قرار گیرند و از حمایت وی دور باشند و راهی به آن نداشته باشد.

پی نوشت ها:

1- ابوالشهدا، عقاد.

2- امام این مثل عربی را آورد که «سبق السیف العذل» یعنی پیش از آن که بتوان کار را اصلاح کرد، از دست رفته است.

3- الامامة و السیاسیة، ابن قتیبه.

4- نظریةالامامة، دکتر احمد صبحی.

منابع مقاله:

مجله ماهنامه فرهنگی، شماره 221، توفیق ابوعلم

ماه های حرام

برخی شبهه راجع به ماه حرام بودن رجب مطرح کرده و گفته اند:

با توجه به این که ماه هاى حرام، مانند ذى القعده، ذى الحجه و محرم، به ترتیب و پشت سر هم است، آیاماه صفر، جزء ماه هاى حرام است یا ماه رجب؟ زیرا معقول نیست که در دوران جاهلیت، هنگام جنگ، در ماه هاى ذى القعده و ذى الحجه و محرم آتش بس بشود. و جنگ پس از آن ادامه پیدا کند، آن گاه در ماه رجب نیز آتش بس بشود.

در جواب می توانیم بگوییم که مراد از ماه هاى حرام ماه هایى است که خداوند متعال رعایت حرمت آن ها را بر مؤمنان واجب نموده است و از زبان و از زمان حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) جنگ در ماه هاى حرام را ناروا دانسته است.

این سنت ابراهیم از زمان آن حضرت تا ظهور اسلام همچنان طبق سیره عملى در میان عرب محترم شمرده مى شد، قرآن کریم نیز بر آن صحه گذاشته و حرمت ماه هاى حرام را امضاء کرد.

 چنان که خداوند مى فرماید: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِى کِتَـبِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَـوَ تِ وَالأَْرْضَ مِنْهَآ أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَ لِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْـلِمُوا فِیهِنَّ أَنفُسَکُمْ وَقَـتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَـتِلُونَکُمْ کَآفَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ;(توبه،36) شمار ماه ها به نزد خداوند، در کتاب الهى از روزى که آسمان ها و زمین را آفرید، دوازده ماه است چهار ]ماه[ از آن حرام است. دین درست این است. پس در آن ]چهارماه[ بر خویشتن ستم میکنید و با مشرکان به هنگام نبرد دسته جمعى پیکار کنید همان گونه که آن ها دسته جمعى با شما پیکار مى کنند و بدانید خدا با پرهیزگاران است.»

سه ماه از ماه هاى حرام پشت سر هم هستند که عبارتند از ذى القعده، ذى الحجه و محرم و یکى دیگر، ماه رجب است که میان ماه هاى جمادى و شعبان قرار گرفته است. در مورد تفاوت این ماه ها با ماه هاى دیگر در ابتدا قابل ذکر است که همه روزها و شب ها مخلوق خداست و هیچ زمانى به خودى خود بر «زمان» دیگر برترى ندارد; ولى برخى از روزها، شب ها و ماه ها به خاطر علل و حوادثى، برترى و قداست خاصى پیدا مى کنند.

ماه هاى حرام نیز که به زمان «حضرت ابراهیم» برمى گردد و در عصر جاهلیت به عنوان یک سنت به قوت خود باقى بود، از سوى اسلام نیز به خاطر حکمت و فوایدى که داشته تأیید شد.

از جمله فلسفه ها و فواید آن مى توان به احتمال پایان یافتن جنگ ها به خاطر مجال یافتن جنگجویان براى تفکر و اندیشه، دعوت به صلح و آرامش، امکان انجام مناسک حج، تجارت و بسیارى از امور دیگر، اشاره کرد. افزون بر این، در برخى روایات، فلسفه حرام بودن ماه رجب، به جا آوردن عمره در این ماه بیان شده است. بنابراین، سه ماه حرام پشت سرهم است (ذوالقعده، ذوالحجه، محرم) و یک ماه مفرد و جدا است; یعنى ماه رجب که در روایات به آن تصریح شده است و ماه صفر از ماه هاى حرام نیست. و پشت سرهم نبودن ماه هاى حرام غیر معقول نیست، ضمن این که اگر بنا است پشت سرهم باشد، چرا صفر ماه حرام باشد و شوال نباشد؟

2. آتش بس در جنگ، حتى براى چند روز یا یک روز هم داراى اثر و فایده است. در دوران جنگ هاى بیست ساله ویتنام، براى آتش بس یک روزه تلاش مى کردند و این حکم، خود نشانه روح صلح طلبى اسلام است.

3. منظور از حرام نمودن این چهار ماه، این است که مردم در این ماه ها از جنگیدن دست بکشند و امنیت عمومى در همه جا حکم فرما شود تا به زندگى خود و فراهم آوردن وسایل آسایش و سعادت خویش بپردازند و به عبادات و طاعات مشغول شوند.

4. در دوران جاهلیت که از دین توحیدى حضرت ابراهیم(علیه السلام)خبرى نبود، مشرکان به این قانون الهى نیز احترام میگذاشتند، ولى به خواست خود جاى ماه ها را عوض مى کردند; براى مثال به جاى ماه محرم، ماه صفر را حرام اعلام مى کردند که آیه 37 سوره توبه، این عمل را کفر و گناه محسوب نمود.

 


پاورقی ها:

1. ر.ک: بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 51، ص 156 / همان، ج 79، ص 229 / ثواب الاعمال

2. تفسیر نورالثقلین، ابن جمعه حویزى، ج 2، ص 215، ح 139، انتشارات اسماعیلیان.

3. تفسیر نورالثقلین، همان، ص 141.

4. ر.ک: تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازى و دیگران، ج 7، ص 408، دارالکتب الاسلامیه

(نویسنده آقای نظری)

روایتی از امام صادق (ع) درباره علائم ظهور

در پست قبل (پست غربت غروب ها) به علائم غیر قطعی ظهور امام زمان (عج) اشاره ای شد. در این پست قصد دارم به علائم دیگری که مرحوم کلینی در کتاب شریف روضه کافی روایت مفصلی را از حضرت صادق (ع) ذکر می کند و احتمال وقوع و رخدادش را می دهیم، اشاره کنم:

امام صادق (ع) فرمودند: «آیا ندانسته ای که هر که چشم به راه دولت ما باشد و بر آزار و ترسی که می بیند شکیبایی ورزد، فردای قیامت در زمره ما محشور می گردد. » پس هر گاه :

دیدی که حق مرده، و حق جویان از میان رفتند،

و دیدی که ستم همه شهر ها را فرا گرفته،

و دیدی دستورات قرآن کهنه شده و چیزهایی که درآن نیست در آن به دیده آمده و آیات آن را به دل خواه توجیه شده،

و دیدی که شر و بدی آشکار است و از او نهی نشود و هر که بد کند او را معذور دانند،

و دیدی وکه بزه کاری آشکار گردیده و مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کنند،

و دیدی که شخص مومن مهر بر لب زده و سخنش را نپذیرند،

و دیدی که بچه کودک مرد بزرگ را خوار شمرد،

و دیدی که قطع رحم کنند،

و دیدی که پسر بچه همان کند که زنان کنند (شاید مراد آرایش زنانه و زیرابرو برداشتن پسران باشد،)

و دیدی که زنان به زنان تزویج کند (یعنی ازدواج رسمی هم جنس گرایان و ... که اکنون در غرب رایج است)

و دیدی که شراب را آشکارا بنوشند و برای نوشیدن آن کسانی که از خدای عزوجل نمی ترسند گرد هم جمع شوند،

و دیدی که امر کننده به معروف خوار است و فاسق در آنچه خدا دوست ندارد نیرومند و ستوده است،

و دیدی که مردان، برای استفاده جنسی مردان دیگر خود را فربه کنند و زنان برای زنان،

و دیدی که زندگی مرد از پَسَش (پشتش) اداره گردد و زندگی زن از جلوی او،

و دیدی که زن ها چون مردان برای خود انجمن ها ترتیب دهند،

و دیدی که درباره ی استفاده از مرد رقابت شود و مردان بر سر این کار غیرت ورزی کنند وپول دار عزیزتر از مومن باشد و ربا آشکار شود و بر آن سرزنش نشود، و زنان بر دادن زنا ستایش شوند،

و دیدی که زن برای نکاح مردان دیگر با شوهر خود همکاری کند.( اکنون در انگلیس هوو ی مرد مانعی ندارد)

و دیدی که بهترین مردم و بهترین خانه ها آن باشد که با زنان در هرزگی آن ها کمک کنند،

و دیدی که بدعت و زنا آشکار گردد،

و دیدی که مرد از کسب زنش از هرزگی نان می خورد، آن را میداند به آن تن می دهد.

و دیدی که حیوانات را نکاح کنند، و دیدی ناسپاسی پدر و مادر آشکارا گشته و پدر و مادر را سبک شمارند و حال آن ها در پیش فرزندان از همه بدتر باشند و فرزند خوشحال است که به آنها دروغ ببندد،

و بینی که تمام غم و اندوه مردم درباره شکم و عورتشان است و باکی ندارند که چه بخورند و چه نکاح کنند،

و بینی که نشانه های حق کهنه و مندرس گشته ،

در چنین وقتی خود را نگه دار و از خداوند نجات بخواه و بدان که مردم مورد خشم خدا قرار گرفته اند و خداوند به آن ها مهلت داده ، مراقب باش و کوشش کن تا خداوند تو را برخلاف آن چه مردم در آنند مشاهده کند، تا اگر عذاب بر آنها نازل گشت و تو درمیان آن ها بودی از بی باکی آن ها نسبت به خدای عزوجل بیرون باشی و بدان که به راستی خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نکند و همانا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.

در پست بعدی به علائم حتمی ظهور اشاره خواهم کرد که باز هم این علائم را با روایتی از امام صادق (ع) شروع میکنم.

غربت غروب ها

روز عید غدیر آمد و گذشت. ما ماندیم و فراموشی آن و من ماندم و غربت غروب ها ...

به چه خوش دارم گذران روزگارم را

كه اينجا جز اندوه  و غربت غروب ها

ترانه اي به سراي دل نمي آيد.


شب عید  غدیر برای حضور در مراسم جشن به حرم علی بن مهزیار اهوازی رفتم. جشنی که گرفته بودند اصلا در حد یک مکان به این بزرگی نبود، شبیه جشن هایی بود که ما بچه های بسیج به حد توانمون که ناچیز هم بود در دانشگاه می گرفتیم. واقعا ناراحت شدم. اصلا برنامه ریزی خوبی نداشتند . بدتر از همه مجری که آورده بودند اصلا کارش رو بلد نبود انجام بده.

اول خواستم به مناسبت عید ، متن کامل خطبه ی غدیر رو بگذارم ولی دیدم یه کار تکراریه . همه این کار رو انجام میدند. به خاطر همین در پست قبلی آدرسی گذاشتم، گفتم هر کی خواست هر مطلبی دوست داشت بخونه.

امروز متن کامل خطبه غدیر رو خوندم در بخش هشتم پیامبر به نکته ی جالبی اشاره کرده بود:

آگاه باشيد! همانا آخرين امام، قائم مهدي از ماست. هان! او بر تمامي اديان چيره خواهد بود.
هشدار! كه اوست انتقام گيرنده از ستمكاران.
هشدار! كه اوست فاتح دژها و منهدم كننده ي آنها.
هشدار! كه اوست چيره بر تمامي قبايل مشركان و راهنماي آنان.
هشدار! كه او خونخواه تمام اولباي خداست.
 آگاه باشيد! اوست ياور دين خدا.
هشدار! كه از دريايي ژرف پيمانه هايي افزون گيرد.
هشدار! كه او به هر ارزشمندي به اندازه ي ارزش او، و به هر نادان و بي ارزشي به اندازه ي ناداني اش نيكي كند.
هشدار! كه او نيكو و برگزيده ي خداوند است.
هشدار! كه او وارث دانش ها و حاكم بر ادراك هاست.
هان! بدانيد كه او از سوي پروردگارش سخن مي گويد و آيات و نشانه هي او را برپا كند. بدانيد همانا اوست باليده و استوار.
بيدار باشيد! هموست كه [اختيار امور جهانيان و آيين آنان ] به او واگذار شده است.
آگاه باشيد! كه تمامي گذشتگان ظهور او را پيشگويي كرده اند.
آگاه باشيد! كه اوست حجّت پايدار و پس از او حجّتي نخواهد بود. درستي و راستي و نور و روشنايي تنها نزد اوست.
هان! كسي بر او پيروز نخواهد شد و ستيزنده ي او ياري نخواهد گشت.
آگاه باشيد كه او ولي خدا در زمين، داور او در ميان مردم و امانتدار امور آشكار و نهان است.

 چند روز پیش پدرم برایم کتابی آورد که در آن بخشی از نشانه های ظهور نوشته شده بود. اکثر نشانه ها به زمان حال ما شباهت داشت.

علائم ظهور را به دو دسته تقسیم کرده بود: علائم غیر قطعی و علائم قطعی

علائم غیر حتمی:

1)      قیامی در شرق که زمینه سازان ظهور حضرت می باشند.

2)      ظهور مردمی از قم که مردم را به حق دعوت می کند ...

3)      مردم مصر امیر خود را می کشند.

4)      خارج شدن علم از کوفه و نجف و ظهورش در شهری به نام قم (شهر قم مرکزیت و محوریت حوزه های علمیه شیعی را در دست می گیرد.)

5)      حکومت عبدالله نامی در سرزمین حجاز که در آستانه ظهور می میرد و در مرگش فرج آل محمد (ص) است. ( در روایات آمده که حاکم حجاز که عبدالله نامش است در ذی الحجه فوت میکند)

روایت بسیاری از امام صادق (ع) نقل شده. که انشاالله در پست بعدی به آن اشاره میکنم.

دانلود نرم افزار و کتب غدیر

اطلاع رسانی:

سایت سبطین نرم افزار ها و کتب بسیار ارزشمندی درباره غدیر برای دانلود قرار داده است.

آدرس آن :

http://www.sibtayn.com/fa/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=2596&task=viewcategory&catid=29

علاقه مندان میتوانند برای دانلود این منابع ارزشمند به این آدرس مراجعه نمایند.

بیا تماشا کن!

شاید پدر و مادرانمان به یاد دارند جعبه ای چهارگوش، سوار بر چهارچرخ که از سوراخ‌های دیواره آن عکس‌های زیبای نقاط مختلف دنیا  و تصاویر متحرک به نمایش در می آمد.این دستگاه با عنوان شهر فرنگ معروف بود.

طرز کار این دستگاه این گونه است که ؛چند تصویر را طوماروار به یکدیگر می‌چسبانند و دو سر آن را به دو چوب می‌بندند و گرد محور چوب می‌گردانند. تصویرها از محوری باز می‌شوند و گرد محور دیگر بسته می‌شود. آنگاه این تصاویر را در جعبه قرار می‌دهند و بر دیوارهٔ جعبه عدسی ذره‌بینی تعبیه می‌کنند که تصاویر را درشت و روشن به بیننده نشان می‌دهد. بیننده در برابر عدسی می‌نشینند و متصدی شهر فرنگ شروع به چرخانیدن محور می‌کند و تصاویر یک ‌به‌ یک از برابر دیدگان بیننده می‌گذرد. همچنین متصدی دستگاه با عباراتی شعرگونه که از قبل از بر کرده است، متناسب تصویری که می‌گذرد به شرح آن می‌پردازد و به تناسب پولی که دریافت می‌کند تمام یا قسمتی از آن تصاویر را به بیننده عرضه می‌دارد و وصف هر تصویر را با عبارت «شهر شهر فرنگه» آغاز می‌کند. پس از پایان این نمایش، شهرفرنگی یا متصدی شهرفرنگ، پرده‌ای را که از درون جعبه بر روی عدسی ذره‌بین تعبیه شده است و هنگام نمایش تصاویر آن‌را از روی ذره‌بین به کنار زده دوباره می‌آویزد و مانع دیدن تصویر می‌شود و پایان نمایش را با عبارت «سگ سیاه نخوردت!» اعلام می‌کند.

آنها رویاهای خود را در جعبه ای چهار گوش به تماشا می نشستند . اما حالا ما تمام این تصاویر زیبا را میتوانیم در سایت ها به تماشا بنشینیم. چقدر فرق بین ما و آنها هست.

وقتی پای صحبت پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها می نشینی چقدر از زندگی گذشته شان راضی اند با همه ی کمبودها اما ما با این هم امکانات که در اختیار داریم همیشه غمگینیم. و باز هم انگار کمبودهایی داریم و هر چه به دنبال رفع آنها تلاش می کنیم باز سیراب نمی شویم و عطشمان فروکش نمی کند.

ظهر پنج شنبه از تلویزیون برنامه ای راجع به نهج البلاغه پخش شد و درباره تازه ترین نرم افزار های نهج البلاغه صحبت شد. با خود گفتم من کتاب الکترونیکی زیاد دارم از لحاظ قیمت هم خیلی ارزان تر از کتاب فیزیکی (به دلیل چاپ و ...) است اما ترجیح میدهم کتاب فیزیکیش رو بخونم . حتی گاهی میخواهم مطلبی در وبلاگم بگذارم مستقیم تایپش نمی کنم تا دست به قلم نبرم و روی کاغذ مکتوب نکنم نمی توانم ذهنم را متمرکز کنم.

اصلا نمی دونم این مطلب رو چه طور تمام کنم . مثل بعضی از این فیلم ها که آخر فیلم رو میگذاره به عهده ی بیننده ، حالا من هم آخر مطلبم رو میگذارم به عهده ی شما خواننده ی عزیز. هر چه دوست داری بنویس!

بی حوصله گی

شاید برای شما هم پیش بیاید ، وقت هایی که حال و احوالتون یه طور خاص باشه . یعنی حال و حوصله ی انجام هیچ کاری رو نداشته باشید.

دیروز مثلاً عید قربان بود. اما شهر بهتر بگم محله ی ما هیچ خبری از شادی ِ عید نبود.

با خودم گفتم حالا مسجد محله مون صدای شادی و جشن اش تمام کوچه ها رو پر می کنه!

این حرفی رو که می خوام الان بگم ، قبلش بگم که قصد جو سازی ندارم اما خدا وکیلی کافیه یه وفاتی باشه چنان مراسم روضه خوانی و گریه زاری به پا می کنند که کافیه تو این مراسم شرکت کنی ، بعد از مراسم چنان حس سبکی ای می کنی و احساس می کنی که دیگه همه ی گناهات با این اشکهایی که ریختی پاک شدند.

آخه همه چیز باید متعادل باشه . شادی و غم کنار هم معنا داره. اگه شادی اهمیت نداشت پس عید چه مفهومی داره!

به نظر من از بس که به مراسم شادی سالم کم اهمیت می دهند مردم به دنبال شادی های ناسالم می روند. مراسم عروسی و پارتی های پر از گناه ...

مردم ایران غم و درد زیادی دارند. ما دلمون به این چند و عید خوشه .

فقط یکبار یادم هست که به حرم علی بن مهزیار اهوازی رفتم و مراسم جشن و شادی بود. میتونم بگم بهترین و شادترین جشنی بود که توی عمرم رفته بود. دقیقاً یادم نیست ولادت کدوم امام معصوم بود ، ولی خیلی خوش بودم.

این کسالت و غمگین بودنم بیشتر به خاطر این بود که شب عید ماه را غمگین و گریان دیدم.

راستی امروز با گوشت قربونی یه دیزی بار گذاشتم (توی دیگ سنگی که از مشهد خریده بودم) جاتون خالی . گوشت نذری خیلی خوشمزه بود. خیلی وقت بود غذای نذری نخورده بودم.

حالا که دست به قلم بردم کمی آروم تر شدم.(ساعت ۲۰:۴۵ سه شنبه)

روز عرفه

روز عرفه هر سال پر از خاطرات و پر از معنویات برام بوده و امیدوارم همچنان باشه. یادم میاد آن زمانی که دانشجو بودم من و دو دوستم (الی و نجمه) حتی وقتی درس خیلی مهم هم داشتیم سر کلاس نمی رفتم و به حرم علی بن مهزیار برای انجام مراسم عرفه می رفتیم. هر سال حرم علی بن مهزیار اهوازی آنقدر شلوغ میشه که دیگه جای سوزن انداختن نیست. همه باهم در آن فضای معنوی زیر آسمان دعای پر فیض عرفه را زمزمه می کردیم. فردا هم قراره با الی و خواهراش بریم. برای این روز لحظه شماری می کنم.امیدوارم دعای همه شما مورد قبول درگاه حق تعالی قرار بگیره. این مطلب درباره فضایل دعای عرفه است. التماس دعا

امیر مؤمنان علی(ع) درباره راز وقوف در عرفات فرمود: «عرفات، خارج از مرز حرم است و مهمان خدا باید بیرون دروازه، آن‌قدرتضرع کند تا لایق ورود به حرم شود».[۱]
از‌این‌رو،‌شب و روز عرفه دعاهای مخصوصی دارد که جزو فضایل برجسته و آداب مهم روز عرفه است.
در حقیقت، خداوند این‌گونه مهمانان خود را برای ورود به خانه‌ای که پیامبران۹ به طهارت آن قیام و اقدام کرده‌اند، تطهیر و پاک می‌کند؛ زیرا خداوند در خانه پاک، تنها مهمانان پاک را می‌پذیرد.[۲]

اسرار عرفات فراوان است و برخی از آنها که در حدیث شبلى[۳] به آنها اشاره شده عبارت است از:
۱.وقوفِ در عرفات برای آن است که انسان از آموزه‌ها و علوم دینی آگاه و از اسرار الهی نظام آفرینش باخبر شود. بداند که خداوند به همه نیازهای او واقف و بر رفع همه آنها تواناست. خود را به خدا بسپارد و فقط او را اطاعت کند که طاعت او سرمایه و وسیله هر بی‌نیازی است. «وَ طاعَتُهُ غِنی»[۴]
ازاین‌رو، امام سجاد(ع) به شخصی که در روز عرفه گدایی می‌کرد، فرمود: «وای بر تو! آیا در چنین روزى، دست نیاز به‌سوی غیرخدا دراز می‌کنى. در چنین روزی برای کودکان در رحم، امید سعادت می‌رود. کسی که در اینجا از خدا غیر خدا را طلب کند، زیان کرده است». امام سجاد(ع) کسانی را که در چنین زمان و مکانی دست نیاز به سوی دیگران دراز می‌کنند، بدترین انسان‌ها معرفی کرده و فرموده است: «هُولاءِ شِرارٌ مِنْ خَلْقِ اللهِ. اَلنّاسُ مُقْبِلوُنَ عَلی اللهِ وَ‌هُمْ مُقْبِلونَ عَلَی النّاسِ».[۵]
۲.حج‌گزار باید در عرفات بر این حقیقت عارف شود که خدای سبحان به نهان و آشکار و صحیفه قلب او و رازهای آن و حتی آنچه برای خود او روشن نیست و به‌طور ناخودآگاه در زوایای روح او می‌گذرد، آگاه است؛ یعنی سرزمین عرفات محل ادراک و شهود مضمون آیه ۷ سوره طه: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» است.
انسان اگر بداند قلبش در مشهد و محضر حق است، همان‌طور که خود را به گناهان جوارحی نمی‌آلاید، گناه جوانحی نیز نمی‌کند و قلبش را از خاطرات آلوده پاک می‌کند.
امام سجاد(ع) در حدیثی فرمود:
عصر روز عرفه و ظهر روز دهم که حاجیان در منا حضور دارند، خدای سبحان به فرشتگان مباهات می‌کند و می‌فرماید: «اینان بندگان من هستند که از راه‌های دور و نزدیک با مشکلات بسیار به اینجا آمده و بسیاری از لذت‌ها را بر خود حرام کرده و بر شن‌های بیابان‌های عرفات و منا خوابیده‌اند و این‌گونه با چهره‌های غبارآلود، در پیشگاه من اظهار ناتوانی و خواری می‌کنند. اینک به شما اجازه دادم تا آنان را ببینید. آنگاه فرشتگان حق به اذن خداوند بر دل‌ها و اسرار نهان آنها آگاه می‌شوند.[۶]
اگرچه عزت و فخر انسان در بندگی برای خدا و بودن تحت ربوبیت اوست، خدای سبحان به زائران راستین خانه خود مباهات می‌کند، چنان‌که در مناجات امیرمؤمنان علی(ع) آمده است:
«اِلهِی کَفی بِی عِزّاً اَنْ أَکونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفی بِی فَخْراً أنْ تَکونَ لِی رَبّاً أنْتَ کَما اُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَما تُحِبُّ».[۷]
گرچه فرشتگان تا حدودی از غیبْ و بسیاری از مسائل ماورای طبیعت باخبر و آگاه هستند و با اینکه مأموریت ثبت اعمال و خاطرات ما را بر عهده دارند، پرده‌پوشی و رحمت و لطف حق اجازه نمی‌دهد حتی آنان نیز از بسیاری از اسرار ما آگاه شوند، چنان‌که حضرت علی(ع) به خداوند عرض می‌کند:‌»وَ الشّاهِدُ لِماخَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ أخْفَیْتَه وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ؛ خدایا تنها تو شاهد برخی اعمال و افکارم بودی و اجازه ندادی حتی فرشتگان بر آنها آگاهی یابند.» بر اساس این حدیث، در روز عرفه و عید قربان، فرشتگان به اذن خداوند به نهان دل‌‌های زائران می‌نگرند و می‌بینند قلب عده‌ای بسیار سیاه است ودودهای سیاه از آنها برمی‌خیزد که از «نارُ اللهِ‌المُوْقَدَه الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَهِ» (همزه: ۶ و ۷) است.
۳.شایسته است در روز عرفه، حج‌گزار از «جبل الرّحمه»[۸] که در سرزمین عرفات قرار دارد، ‌بالا رود و دعایی را بخواند که سالار شهیدان حسین بن علی(ع) در جانب چپ آن کوه رو به کعبه ایستاد و خواند.[۹]
امام سجاد(ع) در این‌باره فرمود: «راز بالای کوه رحمت رفتن این است که انسان بداند خداوند با هر زن و مرد مسلمان، رئوف و مهربان و متولی هر زن و مرد مسلمان است.» گرچه خدای سبحان با همگان ولایت تکوینی دارد و ولیّ همه است: «هنالک الوَلایه لله الحقّ» (کهف: ۴۴) و گرچه رحمت عام خدا فراگیر و شامل همه موجودات است: «رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلّ شَیْ ءٍ» (اعراف: ۱۵۶) و «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرّحْمَهَ» (انعام: ۵۴)، ولی رحمت خاص او ویژه پرهیزکاران است: «رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلّذینَ یَتّقُونَ». (اعراف:‌)[۱۰]
عرفه؛ فرصتی آسمانی برای طهارت باطنى
از امام صادق(ع) سؤال شد: عرفات را چرا عرفات نامیده‌اند؟ حضرت فرمود: «جبرئیل، حضرت ابراهیم را روز عرفه به این مکان آورد، چون ظهر فرا رسید، جبرئیل گفت: ای ابراهیم! به گناه خود اعتراف کن و مناسکت را بیاموز! چون جبرئیل گفت اعتراف کن! این سرزمین عرفات نامیده شد».[۱۱]
بنابر قولى، حضرت ابراهیم در این سرزمین خواب دید که اسماعیل را در راه خدا قربانی می‌کند و به وظیفه خود عارف شد.
پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید:
«خداوند در هیچ روزی به اندازه روز عرفه، بندگان خود را از آتش جهنم آزاد نمی‌کند».[۱۲]
«در میان گناهان، گناهانی است که جز در عرفات بخشیده نمی‌شود».[۱۳]
«هنگامی که مردم در عرفات وقوف می‌کنند و حاجت‌های خود را با گریه و زاری درخواست می‌کنند، خداوند نزد فرشتگان به این مردم افتخار می‌کند و به فرشتگان خطاب می‌کند: آیا نمی‌بینید که بندگان من از راه‌های دور و غبارآلود به‌سوی من آمده‌اند و مالشان را در راه من خرج کرده‌اند و بدن‌ها را خسته کرده‌اند؟ به عزت و جلالم سوگند! گناهکارانشان را به نیکوکارانشان می‌بخشم و آنها را از گناه پاک می‌کنم، مانند روزی که از مادر متولد شده‌اند».[۱۴]
«آنگاه که در عرفات وقوف کنى، چنانچه گناهانت به تعداد شن‌های شنزار یا ستارگان آسمان یا قطره‌های باران باشد، خداوند آنها را خواهد بخشید».[۱۵]
نقل است از رسول خدا(ص) پرسیدند:‌چه کسی از اهل عرفات، گناهش از همه بزرگ‌تر است؟ حضرت فرمود: «کسی که عرفات را درک کرده باشد و گمان کند خداوند او را نیامرزیده است».[۱۶]
امام سجاد(ع) در روز عرفه صدای نیازمندی را شنید که گدایی می‌کرد. به او فرمود: «وای بر تو! آیا در مثل چنین روزی از غیر خدا درخواست می‌کنى، درحالی‌که در این روز برای بچه‌هایی که در شکم مادران هستند، امید سعادت و خوشبختی می‌رود».[۱۷]
امام باقر(ع) فرمود: «هیچ‌کس (چه نیکوکار و چه بدکار) در عرفات وقوف نمی‌کند، مگر اینکه خداوند دعایش را مستجاب می‌کند».[۱۸]

ادامه نوشته

داستان جالب و خواندنی برخورد امام صادق (ع) با یک توجیه گر کج فهم

در هر زمانی این گونه توجیهات بوده ، و در تاریخ بسیار دیده شده که کج فهمی ، انسانها را دچار توضیحات سپس گناه و جنایت نموده است. اینک در اینجا به این داستان معروف ، که بیان گر روش یک توجیه گر کج فهم است ، و امام صادق (ع) شدیداً او را از این روش نهی کرد، و مردم را از پیروی چنین افراد توجیه گر بر حذر داشت توجه کنید:

امام صادق (ع) درباره (هدایت و صراط مستقیم) سخن می گفت ، تا اینکه فرمود: کسی که از هوس های نفسانی پیروی کند و خود رأی باشد، همچون آن شخص است که شنیدم افراد تهی مغز و نادان به او احترام شایانی می کنند و از فضائل او می گویند. آنقدر از فضائل او گفتند که مشتاق دیدار او شدم.

تصمیم گرفتم که به طور ناشناس او را از نزدیک ببینم و کارهایش را بسنجم ، و به درجات عالی مقام معنوی ِ او آگاه گردم. به دنبال او رفتم ، از دور دیدم جمعیت بسیاری از عوام جاهل  و خشک مغز به او مجذوب و خیره شدند . سرو صورت خود را پوشاندم که کسی مرا نشناسد.

نزدیک او رفتم و کاملاً روش مردم و آن شخص را تحت نظر گرفتم . دیدم آن شخص همواره با نیرنگ های خود آن عوام را می فریبد.

تا اینکه او از مردم جدا شد ، و مردم هم پراکنده شدند و دنبال کار خود رفتند . ولی من به صورت ناشناس به دنبال آن شخص (فریبکار) حرکت کردم و او را تحت نظر گرفتم. دیدم به یک نانوایی رسید ، نانوا را غافل کرد و در این وقت دو عدد نان دزدی کرد. با خود گفتم شاید آن دو نان را خریداری نموده.

سپس از آنجا گذشت و به انار فروشی رسید و او را سرگرم حرفهای خود کرد، وقتی که او غافل گردید ، دو عدد انار دزید. من از این کار او تعجب کردم ، در عین حال گفتم شاید آن دو انار را خریده باشد ، ولی باخود می گفتم : (منظورش از دزدی چیست ؟)

او از آنجا رفت و من به دنبالش (به طوری که نفهمد) رفتم . دیدم او به بیماری رسید ، دو نان و دو انار را به او داد، و از آنجا رفت و من هم به دنبالش حرکت کردم.

تا اینکه دیدم او در بیابان به یک آلونک وارد شد. نزد او رفتم و به او گفتم : ای بنده ی خدا! آوازه ی تو را شنیدم مردم از تو تعریف می کردند، مشتاق دیدار شما شدم. امروز شما را یافتم و روش شما را تحت نظر گرفتم ولی کارهایی از تو دیدم که قلبم را پریشان کرد. سوالی از شما دارم ، جوابش را بده بلکه قلبم آرام گیرد.

گفت سوال تو چیست ؟ گفتم دیدم با نانوایی رفتی و دو نان دزدیدی ، و سپس به انار فروشی رفتی و دو انار دزدیدی!

به من گفت قبل از هر چیز به من بگو بدانم تو کیستی؟ و از کدام خاندان هستی ؟

گفتم : فردی از خاندان نبوت هستم و در مدینه زندگی می کنم .

گفت: شاید تو همان جعفربن محمد الصادق (ع) باشی؟! گفتم : آری .

معترضانه به من گفت: حسب و نسب و بستگی تو به خاندان نبوت ، هیچ سودی به حال تو نخواهد داشت، چرا که علم و معارف جد و پدرت را ترک کرده ای و آنچه را که لازم است ستوده شود، به آن ناآگاه می باشی.

گفتم : آن چیست. گفت: آن ، قرآن ، کتاب خدا است . گفتم : به کجای قرآن ناآگاهم ؟

گفت : توجه به این آیه (162 سوره انعام ) نداری که خداوند می فرماید: «هرکس کار نیکی بیاورده ده برابر آن پاداش خواهد داشت و هرکس کار بدی بیاورد، جز به مقدار آن کیفر نخواهد دید.»

من دو عدد نان و دو عدد انار دزدی کردم، مطابق آیه فوق جمعاً چهار گناه انجام دادم، و وقتی که آن نان ها و انارها را به فقیر صدقه دادم، ده پاداش به من می رسد ، بنابراین ، چهل پاداش به من رسید ، چهار گناه را از چهل کم می کنم ، 36 ثواب برای من خواهد ماند.

(این یک توجیه عجیبی بود که از یک کج فهم تهی مغزی سر زد و با آن توجیه به گناه دزدی ، سرپوش نهاد.)

امام صادق (ع) وقتی این سخن را از او شنید، فرمود: مادرت به عزایت بنشیند ، این تو هستی که به دستورات قرآن ، جاهل می باشی، آیا نشنیده ای که خداوند در قرآن ( در آیه 31 سوره مائده ) می فرماید: «بی گمان خداوند ، عمل افراد پرهیزکار را می پذیرد.»

(آن طور که تو توجیه کردی درست نیست بلکه حقیقت این است که) تو دو نان و دو انار دزدیدی ، جمعاً چهار گناه کردی ، و آن ها را بدون اجازه صاحبش صدقه دادی، چهار گناه دیگرنمودی ، و در مجموع مرتکب هشت گناه شدی، بی آنکه چهل پاداش به تو برسد و طلبکار 32 پاداش از خدا باشی !

منبع: کتاب گناه شناسی - از استاد محسن قرائتی

قضاوت کن !

امروز یکی از دوستانم پیامکی برایم فرستاد که مرا بسیار رنجاند. البته این دفعه اولش نبود(قبلا هم پیامکهایی با موضوعات مختلفی که مرا متعجب کند، فرستاده بود) ولی این بار این پیامک توهینی بود به شأن صلوات و دیگر نتوانستم در مقابلش سکوت کنم .پیامک از این قرار بود:

(اگر چه از عنوان کردن دوباره اش شرم دارم ولی چاره ای ندارم) نوشته بود؛ می گویند هر کس صلوات بفرستد ملائک بر لبانش بوسه می زنند ، پس اگر لب می خوای صلوات بفرست !

واقعاً برای کسانی که این پیامک ها را می سازند که دین را مسخره گرفته اند و کسانیکه ندانسته این پیامها را ارسال می کنند متاسفم.

این دوست من زمان دانشجویی دختری محجبه ، چادری و عضو فعال بسیج بود. هنوز یادم نرفته که همیشه وقت ما را میگرفتند و با حرفهاشان مخ من و دوست دیگرم الی را شستشو می دادند. از آدم هایی که حرف و عملشان یکی نیست خوشم نمی آید. بعد از دانشگاه آدم دیگری شد ، مثلا چادر از سرش افتاد اما حجاب داشت. باخود گفتم چه اشکال دارد آدم با مانتو هم می تواند حجاب داشته باشد. اما من معتقدم حجاب فقط پوشش نیست بلکه آدم باید عمل و حرفش نیز حجاب داشته باشد.

وقتی ازش انتقاد کردم و گفتم که خیلی عوض شدی چرا هم یار کسانی می شوی که دین وشأن صلوات را به مسخره می گیرند، ناراحت شد. از او پرسیدم آِیا می خواهی دلیل این انتقادم را توسط آیه قرآن بیان کنم که رفع کدورت شود، در جواب می گوید با یک کلمه می خواهی رفع کدورت کنی!

خداوکیلی شما بگویید قرآن یک کلمه است؟ قرآن هر کلمه اش دنیایی حرف دارد. ولی متاسفانه بعضی ها حاضر نیستند حرف حق را بشنوند و از آن روی گردانند.

آن آیه این چنین بود: بعضی از مردم گفتار بازیچه را می خرند تا بدون علم مردم را از راه خدا گمراه کنند و راه خدا را به مسخره گیرند ، آنان عذابی خوارکننده دارند(آیه 6 سوره لقمان).

تازه بهم می گه آدم با یک پیام تغییر نمی کنه و این پیام را فقط برای ارتباط فرستادم. چقدر بده آدم حرفی را که بهش اعتقاد نداره بزنه ! اگر حرفی را بهش اعتقاد نداری پس نباید بیانش کنی. با مسخره کردن دین و خندیدن به مقدسات می خواهند ارتباط برقرار کنند!

بعضی وقتها همین دوست پیامهایی می فرستاد سخنانی از کوروش کبیر.

من تقریبا احادیث زیادی از امام علی (ع) خوانده ام. و تقریبا با اکثر آنها آشنایی دارم. وقتی این پیام را که سخنی از کوروش کبیر بود خواندم متعجب شدم چرا که حدیثی را که از امام علی (ع) نقل شده بود با کمی تغییر به کوروش کبیر نسبت داده بودند!

اخیراً نمی دانم چرا بعد از این همه سال تازه به یاد کوروش افتادند و ازش یاد می کنند! می خواهند ما را از احادیث و از امامان دور کنند حربه ای جدیدی آوردند.

اگر هر کدام از ما درباره ی سیره ی پیامبر و امامان معصوم مطالعه عمیقی داشته باشیم متوجه می شویم که الگویی بهتر از آنها نمی توان پیدا کرد.

من بعضی وقتها حدیثی می خوانم و همان لحظه به عمق معناش پی نمی برم ولی وقتی در زندگی اتفاقی برایم می افتد یاد آن حدیث می افتم و تازه متوجه می شوم که آن امام معصوم چه گفته و چقدر خوب می شد اگر زودتر به یاد آن حدیث می افتادم تا از آن مسئله جلوگیری کنم و یا بهتر با آن برخورد کنم.

خدایا همه ی ما را به راه راست هدایت کن. چقدر سخته بتونی به اعتقاداتت پایبند بمونی و هم رنگ جماعتی نشی که اصلاً رنگ خدایی ندارند.

فقط تویی که می تونی مارا از این دام و آفت نجات بدی .

شما دوست عزیز در این موردی که برام پیش آمد قضاوت کن  و نظر خودت رو بگو. خوشحال می شم نظرت رو بخونم.

 

بیا کنار ما بنشین و دمی تأمل کن!

مطلبی که برایتان گذاشتم ممکن است گاهی برای هر کسی چنین موردی اتفاق بیفتد.ممکن است پس از برخورد این چنین مواردی خشمگین شده باشید.من که با خواندن این کتاب (تاملات) نگاه ام نسبت به بعضی از مسائل روزمره ی زندگی عوض شد و خواندن این کتاب را به شما پیشنها می کنم.

و این مطلب چنین است:

هر گاه از وقاحت کسی عصبانی شدی ، از خود بپرس : « آیا جهان می تواند بدون وقاحت وجود داشته باشد؟» نه ، نمی تواند ، پس در پی امر محال مباش . این شخص فقط یکی از افراد وقیحی ست که وجودشان برای جهان ضروری ست . هر گاه با رذالت ، ریاکاری و یا هر شرارت دیگری روبرو شدی ، به همین امر بیندیش . به خود یادآوری کن که وجود این قبیل افراد برای جهان ضروری ست ، در این صورت نسبت به آن ها مهربان تر خواهی شد.

همچنین ، مفید است اگر به یاد آوری که طبیعت برای مقابله با چنین اشتباهاتی چه صفات خاصی به ما عطا کرده ، زیرا طبیعت به ما پاد زهرهایی ارزانی داشته است: برای مثال ، مهربانی در مقابل نامهربانی ، و صفات دیگری برای مقابله با دیگر خطاها . به طور کلی ، تو فرصت داری که به هر خطاکاری خطایش را گوشزد کنی – زیرا خطا کار کسی ست که هدفش را گم کرده و از راه راست منحرف شده است- تازه مگر چه زیانی دیده ای ؟ هیچ یک از این کسانی که به آن ها خشم می گیری کاری نکرده اند که به ذهنت آسیب رسانده باشد؛ و فقط در ذهن است که هر گونه بدی یا زیانی می تواند واقعیت پیدا کند. آیا اگر از آدم نادان کاری جاهلانه سر زند، شگفت آور است؟ در واقع فقط خودت مقصر هستی ، زیرا پیش بینی نکردی که او به این طریق خطا خواهد کرد. تو ، به لطف عقلت ، می توانستی چنین کاری را محتمل بدانی ، ولی غفلت کردی و حالا از خطا کاری او شگفت زده شده ای .

وقتی از جفا و ناسپاسی کسی ناراحت هستی ، پیش از هر چیز به خود بیندیش . زیرا اگر به حسن نیت چنین آدمی ایمان داشته ای ، مسلماً خودت اشتباه کرده ای . اگر به او محبت کرده ای ولی انتظار داشته ای که تلافی کند ، باز هم خودت اشتباه کرده ای .

مگر از کمک کردن به دیگری چه انتظاری داشتی؟ مگر همین کافی نیست که به مقتضای طبیعت خود عمل کرده ای؟ آیا توقع داری که به تو پاداش بدهند ؟ این درست مثل آن است که چشم و پا برای دیدن و راه رفتن در انتظار پاداش باشند . در حقیقت ، همان طور که این اعضا برای کار معینی خلق شده اند وبا عمل به مقتضای طبیعت شان وظیفه ی خویش را انجام می دهند، انسان هم برای کمک به دیگران آفریده شده و وقتی به دیگران کمک می کند ، به مقتضای طبیعت خود عمل می کند و وظیفه اش را انجام می دهد.

 منبع: کتاب تأملات – نویسنده مارکوس اورلیوس

داستان زندگی بنت الهدی صدر

به سال 1357 هجرى قمرى، مطابق با 1937 ميلادى، در شهر كاظمين كشور عراق، در خانه عالم دينى سيد حيدر صدر، كودكى چشم به جهان گشود، كه به مناسبت نام مادر حضرت محمد صلى الله عليه و آله او را ((آمنه)) ناميدند. اين دختر بعدها به ((بنت الهدى)) شهرت يافت.
از روزگار كودكى آمنه، دو سال بيشتر نگذشته بود، كه پدر را از دست داد و با رنج يتيمى دست به گريبان گشت، اما برادر كودك سيد محمد باقر صدر، كه پنج سال از آمنه بزرگتر بود و نيز مادر او، سرپرستى و تربيت كودك را به عهده گرفتند.
آمنه دخترك با هوش و خوش استعدادى بود، از طرف ديگر آن روزها خانواده‏هاى مذهبى به سادگى دخترهاى خود را به مدارس دولتى نمى‏فرستادند، به همين جهت در همان خردسالى مادر و برادرها در خانه، تعليم و تربيت آمنه را عهده دار شدند.
آمنه خوش استعداد، نخست خواند و نوشتن را خوب فرا گرفت، و سپس همراه با آموختن درسهاى كلاسيك در خانه، به فرا گرفتن علوم صرف و نحو و منطق و فقه و اصول و معارف اسلامى پرداخت. اين دختر علاقه زيادى به كتاب و مطالعه داشت، هر كتابى را مى‏توانست مى‏خريد و بعضى اوقات هم كتاب را از ديگران امانت مى‏گرفت و مطالعه مى‏كرد و كتاب را به صاحب آن بر مى‏گردانيد.
بنت الهدى، براى آموختن علم و دانش از هر عالمى مى‏توانست درس مى‏گرفت، غير از برادر خود سيد محمد باقر، در جلسه‏هاى درسى بانوى فاضل و دانشمند ((ام على حسون)) شركت مى‏نمود، و درسهاى ((شيخ زهير حسون)) را هم به وسيله نوارهاى ضبط شده، استماع مى‏كرد و آن را فرا مى‏گرفت.
بدين ترتيب، آمنه وجود خود را با قدرت علم و دانش آراست و با روح پر تلاش و مسئوليتى كه در برابر جامعه خود احساس مى‏كرد، با شور فراوان و با همه وجود به يارى دخترها و زنهاى عراقى شتافت.
بنظر بنت الهدى، مشكل بزرگ دخترها و زنهاى عراقى و بسيارى از جاها اين بود، كه تحت تاثير عراقى و بسيارى از جاها اين بود، كه تحت تاثير فرهنگهاى شرقى و غربى قرار گرفته، با فرهنگ انسان ساز اسلام بيگانه شده، در نتيجه اصالت انسانى و شخصيت معنوى خويش را فراموش نموده، و به انحطاط فرهنگى و فكرى و اخلاقى مبتلا گرديده بودند، و مى‏بايست با بازگشت به خويشتن، عناصر فعال و سازنده نسل كنونى خود شوند.
براى اين منظور، او كه دختر جوان دانشمند شده و معارف اسلامى را نيز آموخته بود، كمر همت بست و در چند مرحله فعاليت فرهنگى و انقلابى خود را شروع كرد.
بنت الهدى، زبان نرم، بيان جذاب و منطق نيرومندى داشت، بدين جهت وقتى در خانه خود با همكارى تعدادى از ياران، كلاسهاى آموزشى براى دخترها و زنان تشكيل داد، آنان به خوبى تحت تاثير افكار و مطالب او قرار گرفتند. اين كلاسهاى آموزشى به صورت سيار در آمد، و بانوان ديگر نيز، اعضاى جلسه را به خانه خود دعوت مى‏كردند، پيوسته به دخترها و زنان شركت كننده افزوده مى‏شد، و نسل تو و سازنده‏اى پرورش مى‏يافتند.
پس از اين مرحله بنت الهدى، دايرة فعاليت فرهنگى خود را در سطح وسيعترى قرار دادت قلم بدست گرفت و مطالب آموزنده و پر جاذبه خود را بصورت مقاله، در مجله ((الاضواء)) كه گروهى از علماى اسلامى آن را اداره مى‏كردند، منتشر ساخت.
بينت الهدى به وسيله مقاله‏هاى خود توانست، با مخاطبين بيشتر از نسل جوان دردمند و نيازمند به معارف ناب اسلامى سخن بگويد، آنان را تحت تاثير قرار دهد و با مسئوليت خود و معارف اسلامى آشنا سازد.
در سال 1958 ميلادى، گروهى از افراد مومن و دلسوز عراقى ((صندوق خيريه جمعيت اسلامى)) تشكيل داده و از امكانات آن خدمات رايگان درمانى و مساعدتهاى مالى به نيازمندان ارائه مى‏كردند.
اضافه بر اين، با تشكيل مدرسه‏هاى ملى دخترانه ((الزهرا- (س))) در بغداد، كه شعبه‏هاى آن در نجف، بصره، ديوانيه، حله و كاظمين تاسيس شده بود و هم چنين تاسيس مدرسه‏ها و دبيرستانها پسرانه ((الجواد)) در كاظمين، خدمات فرهنگى و اسلامى چشمگيرى صورت مى‏دادند، كه از سال 1967 سرپرستى و برنامه ريزى مدرسه‏هاى دخترانه ((الزهرا- (س))) در نجف و كاظمين به عهده بنت الهدى بود، و او ناچار روزهاى هفته را بين اين دو شهر تقسيم كرده و با زحمت فراوان مسئوليت فرهنگى و تربيتى خود را انجام مى‏داد.
علاوه بر اين، بنت الهدى بعد از ظهرهاى خود را براى ملاقات با دانشجويان دختر اختصاص داده بود، براى آنها تدريس مى‏كرد، و به سوالها و مشكلات علمى آنان پاسخ مى‏داد.
در سال 1972 كه قانون آموزش دولتى به تصويب رسيد و مدرسه‏ها در اختيار دولت قرار گرفت، بنت الهدى احساس كرد در آن شرائط نمى‏تواند رسالت دينى خود را عملى سازد، بدين جهت كارهاى فرهنگى خود را رها كرد، و با وجود اين كه دولت طى نامه رسمى ابقاء او را خواستار شد، او در جواب گفت:
وجود و حضور من تا كنون در اين مدارس، براى جلب رضايت خداوند بود، امام حال كه اين هدف در اين مدارس مطرح نيست، وجود من هم فايده‏اى نخواهد داشت.
وقتى بنت الهدى از اين سمتها كناره‏گيرى مى‏كند، فرصت مناسبى بدست مى‏آورد تا با قدرت قلم خود مطالب اعتقادى، حقوقى، اخلاقى، تربيتى و خلاصه معارف اسلامى را در قالب داستان و بصورت كتاب و انتشار جزوه‏ها نوشته و در سطح عموم منتشر نمايد.
كتابها و داستانهاى بنت الهدى، كه به زبان عربى بوده، به زبان فارسى هم ترجمه شده و با هر دو زبان بارها تجديد چاپ گرديده، عبارتند از:
1- فضيلت پيروز است.
2- اى كاش مى‏دانستم.
3- دو زن و يك مرد.
4- بحث از واقعيت زندگى.
5- ملاقات در بيمارستان.
6- خانه گم شده.
7- در جستجوى حقيقت.
8- سخنى و دعوتى.
9- خاطرات سفر حج.
10- زن در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله
11- مجموعه اشعار.
12- مقالات در مجله ((الاضواء))
13- شخصيت زن مسلمان.
كتاب اخير را اينجانب به زبان فارسى ترجمه كرده‏ام، و تا كنون سه بار تجديد چاپ شده است.
موضوع مهم درباره آثار قلمى داستانهاى چاپ شده بنت الهدى اين است، كه او با روح پر تلاش، قلم روان، و به خصوص سرودن اشعار پر محتوى و متعهدانه خود، روح فرهنگ انقلابى و جرات و حضور متهدانه خود، روح فرهنگ انقلابى و جرات و حضور در عرصه فرهنگ و اجتماع را براى دخترها و زنها، به خصوص زنان عراقى، براى مبارزه با افكار استعمارى و ضد دينى ايجاد كرده، و آنان را چون مردان براى تعيين سرنوشت انسانى خويش به ميدان زندگى آورده است.
بنت الهدى همراه با نوشتن كتابها و پخش و نشر آن، به منظور يك تحول فرهنگى، اردوهاى علمى و عادى كاروانهاى حج براى زنان عراقى، تشكيل مى‏دهد و هر سال به عنوان سر پرست كاروان حدود 200 زن را به مكه مى‏برد، آموزشهاى عملى احكام و مناسك و انجام فلسفه سازنده حج را براى آنان به عهده مى‏گيرد، و با اين اقدام موثر تحول چشمگيرى در وضع فكرى و فرهنگى زنان بوجود مى‏آورد، كه نقش آن را در حركت انقلاب ضد حكومتى بعثى ملت عراق به خوبى مشاهده مى‏كنيم.
آمنه بنت الهدى، شاهد تحولات سياسى اخير عراق هم بوده، در سال 1079 ميلادى هم كه حركات سياسى مردم به رهبرى برادر او آيت الله سيد محمد باقر صدر عليه حكومت بعثى عراق شكل مى‏گرفت و منتهى به دستگيرى او در 19 ماه رجب 1400 هجرى قمرى گرديد، آمنه فعاليت زياد داشت. پس از دستگيرى برادر، الله اكبر گويان از بازار نجف مى‏گذشت و براى افشاگرى و تحريك خشم مردم عليه حكومت، به حرم اميرالمومنين عليه السلام رفت، و بدنبال آن مردم در نجف تظاهرات به راه انداختند، كه حكومت از بيم آشوب بيشتر برادر او را آزاد نمود.
اما خبر اين دستگيرى و تظاهرات به ساير شهرهاى عراق هم رسيد، در بغداد، كاظمين عليه السلام فهود، نعمانيه، سماوه، و حتى لبنان و بحرين و ايران هم مردم تظاهرات و اعلام پشتيبانى از آن حركت انقلابى به عمل آوردند، بدين جهت حكومت با كمال خشونت به سراغ كانون رهبرى مبارزه، يعنى آيت الله سيد محمد باقر صدر و خواهر او رفت، صبح شنبه 17 جمادى الاول سال 1400 هجرى قمرى آنان را دستگير و روانه زندان بغداد نمود.
آرى، از مدت زندانى شدن اين دو برادر و خواهر فقيه و دانشمند و مبارز، سه روز بيشتر نگذشت، كه آنان را به جرم ديندارى و آزادى خواهى زير شديدترين شكنجه‏ها قرار دادند و بيستم جمادى الاولى 1400 قمرى مطابق با 19 فروردين 1359 هجرى شمسى آنان را به شهادت رساندند.
بدين ترتيب زندگى 43 ساله سراسر پر بار بنت الهدى، كه حتى به خاطر مشكلات زندگى و فعاليتهاى فرهنگى فرصت ازدواج هم نيافت، به پايان رسيد و در وادى السلام نجف به خاك آرميد.

بنت الهدى دانشمند مجاهد، در طول زندگى به خصوص در سالهاى عمر پر بركت خود در راه بيدار كردن زنان و دختران مسلمان، كه تحت تاثير فرهنگهاى مبتذل و ضد دينى بيگانگان قرار گرفته بودند، شب و روز تلاش مى‏كرد و چون شير مى‏خروشيد، تا آنان را به حوزه فرهنگ انسانساز اسلام وارد گرداند و همه، دين و عقيده را محور زندگى خود قرار دهند.
تا اين كه سر انجام خود او هم در راه ايمان و عقيده به اجراى احكام نورانى اسلام جان فدا نمود، اما زندگى و مرگ او در فرهنگ كشورهاى اسلامى تحولى بوجود آورد و حتى از آن روز تا كنون در ايران اسلامى هم بسيارى از افراد نام دختران خود را ((بنت الهدى)) گذاشته‏اند و دبستانها و دبيرستانهاى فراوانى را بدين عنوان ناميده‏اند.

منبع : کتاب داستانهای کودکی بزرگان تاریخ 4 جلد – نویسنده : احمد صادقی اردستانی

یک بام و دو هوا

روزی مرحوم محمد حسین مظفر(ره) با یکی از علمای اهل سنت در شهر بغداد درباره مسئله امامت و خلافت پس از پیامبر (ص) مناظره و گفتگو کردند. هنگامی که مرحوم محمد حسین مظفر در مجلس مناظره حاضر می شود، یکی از علمای اهل سنی از او می پرسد: من شروع کنم یا شما؟ مرحوم مظفر می گوید: شما شروع کنید.

عالم سنی می گوید: نظر شما درباره نمازی که ابوبکر در روزهای بیماری رسول خدا با مسلمانان گزارد چه بود؟ آیا پیامبر به ابوبکر بدون این که مورد تاییدش باشد اذن داد تا با آنها نماز گزارد ؟ یا آن که ابوبکر مورد تاییدش بود و برای همین هم به او فرمان داد تا با مسلمانان نماز بگزارد؟

مرحوم مظفر دیده بود که اگر بخواهد وارد بحث درباره روایات مربوط به نماز ابوبکر شود، هم طول می کشد و هم نتیجه بخش نخواهد بود. لذا در پاسخ او تنها یک جمله کوتاه گفته بود؛ همان جمله ای که عمر در بیماری رسول خدا بر زبان آورده بود. هنگامی که پیامبر (ص) در لحظه های واپسین عمر، نگران پس از خود بودند، فرمود: قلم و دواتی برایم بیاورید تا چیزی بنویسم که پس از من گمراه نگردید و عمر گفته بود این مرد(پناه بر خدا) هذیان می گوید.

مرحوم مظفر هم در مجلس مناظره همین جمله را گرفته در حقیقت با یک تیر دو نشان را زده بود؛ یعنی از یک طرف ، شما برای رد کردن وصیت پیامبر(ص) در حدیث قلم و دوات ، نسبت هذیان به او می دهید و از طرف دیگر سخن او را در مورد نماز خواندن ابوبکر با مردمان – که ادعای شماست - می پذیرید؟ این یعنی یک بام و دو هوا.

منبع : ماه نامه ی زمزم

حقوق زنان

اطلاع رسانی

وبلاگ شیعه با آدرس http://www.sheeaeh.blogfa.com/

مطالب جامع و مفیدی درباره حقوق زنان در مکتب تشیع نوشته است .

شاید ما زنان بتوانیم با خواندن این مطلب بیشتر به حقوق خود آگاه شویم

امیدوارم با آگاهی از این امور بتوانیم بهتر و مفید تر به مسائل زنان بپردازیم .

گفتگوی من و دل

به نام خدا

امیدها و آرزوها شاید گاهی اوقات به دلایلی مثل تقدیر ، شانس ، اتفاقات غیر قابل پیش بینی و حتی ترس ، آن گونه که دلخواه ِ ما باشد محقق نمی شوند.

گاهی اوقات آینده را چنان روشن می بینی که احساسات بر عقل غلبه می کند و آن رویاها که در ذهن توست چنان در نظرت واقعی می آید و حتی درباره ی آن ها طوری صحبت می کنی که انگار در حال حاضر آنها رویا نیستند بلکه واقعیت اند. و متأسفانه وقتی به خود می آیی می بینی که جز با اوهامات ِ واهی و زودگذر با هیچ چیز ِ دیگری مواجه نیستی .و روزگار چنان سیلی ای به تو می زند که تا مدت ها شکه خواهی ماند.

اصلاً همه چیز را به مصلحت و تقدیر نسبت می دهی در حالی که همه ی این اتفاقات دست مایه ی خود توست که خود ِ تو با تخلیت چنان آمیخته شدی که فراموش کردی این جهان و زندگی شوخی بردار نیست و باید جدی بود و با جدیت – نه رویا و اوهام – با مشکلات و مسائل آن برخورد کرد.

گاهی هم به زمین و زمان و روزگار نفرین می کنی و یادت می رود که تو بنده ی ناچیز هستی و در روز الست خودِ تو پیمان گرفتی و مجوز ورودت را با اختیار دریافت کردی .

چطور می توانیم به روزگار نفرین بگوییم وقتی که خالق ما ، خود قسم به روزگار می خورد ( والعصر) و خود ِ خدا گفته است که تو ای انسان همیشه عجولی و همین باعث شده که زیان بینی .

بارها خود او ما را به صبر و استقامت دعوت کرده . اما چه سود که گاهی گوش هامان کر می شود و چشم هایمان کور. دل چنان به رویاها و آرزوهای رنگارنگ می سپاریم که دیگر (دل) پذیرای حق نمی شود.

البته گاهی دوست داری از خواب بیدار شوی و به خود بیایی و خود ِ وجودت را آن گونه که هست و واقعی ببینی . بس است این همه جدال با خود خود را بِهل ، آزاد کن و به خدا بسپار ...

خدایا این منم ، بنده ی تو . آمدم بگویم که پشیمانم و رو سیاه . می خواهم کمر همت را ببندم ، تلاش کنم و آغاز کنم همه ی خوبی هایی که تو به من هدیه دادی و می خواهم به کمک تو و لطفت و رحمت ات امیدوار باشم . نه آن امید واهی یعنی امیدی که بی زحمت و سعی باشد . و می خواهم صبر و استقامت را از بنده گان خاص ات بیاموزم. پس به من کمک کن ...

و از تو هاتف  سپاس گزارم  که مرا بیدار کردی از این خواب زمستانی .

روابط

شاید شما نیز بارها با این مسئله روبه رو شده اید که گاهی روابط بین مردان و زنان فراتر از حدودی می رود که شرع و عرف ما تعیین کرده است. بله درست متوجه شدید می خواهم راجع به روابطی به دور از شئونات اسلامی صحبت کنم.

دیروز یکی از دوستانم را دیدم و از اوضاع محل کارش پرسیدم گویی دل پُری داشت و شروع کرد به درد ِ دل کردن. می گفت : در محیط کارش همکاران مرد و زن بیش از حد باهم خودمانی رفتار می کنند و شوخی های زشت انجام می دهند و حتی مردها درباره ی حاملگی همسرانشان با همکاران زن صحبت می کنند و از آنها مشاوره می گیرند انگار که مادر یا خواهری ندارند که با آنها درمیان بگذارند به جای اینکه این گونه مسائل خصوصی را در محیط کار مطرح کنند. یا حتی مواردی مشابه و فجیح که دیگر حتی روی سخن گفتن درباره ی آنها را ندارم.

اتفاقاً چند روز پیش بود درباره ی اینکه مرد و زن هایی که به خانواده خیانت می کنند و با داشتن همسر متاسفانه خلاف شرع انجام می دهند و با مرد یا زن دیگری رابطه دارند با یکی از آقایان خویشاوندم صحبت می کردیم که آن آقا نظرش اینگونه بود که زن ها مقصرند که اگر زن خوب باشد حتی اگر مرد به طرفش بیاید نمی پذیرد و از این جور حرف ها . اما به نظر من هر کس مسئول رفتار خود است ربطی به زن بودن یا مرد بودن ندارد. مگر داستان ابن سیرین که علم تعبیر خواب داشت را نشنیده اید که ؛

او شاگرد مغازه بود. روزی یکی از دختران ثروتمند  که در محله شان زندگی می کرد عاشق او می شود و هر کاری می کند که توجه او را به خود جلب کند نمی تواند بنابراین روزی نقشه ای می کشد که و به مغازه می رود و خرید بسیار می کند و به صاحب مغازه می گوید شاگردت را همراه من بفرست تا وسایلم را به خانه ام بیاورد. وقتی ابن سیرین همراه او می رود او در خانه را قفل میکند واز او تمکین می خواهد وقتی ابن سیرین به او تمکین نمی کند دختر به او می گوید اگر چنین نکنی عریان و فریاد زنان به بیرون می روم و می گویم که تو می خواستی به من دست درازی کنی. ابن سیرین نقشه ای می کشد و از او اجازه می گیرد که به مستراح برود و وقتی به مستراح می رود تمام بدن خود را کثافات می زند و وقتی نزد دختر می رود دختر او را بیرون می اندازد. اینگونه می شود که خودرا حفظ می کند و خداوند جهت پاداش این عملش علم تعبیر خواب را به او می دهد . ونیز داستان حضرت یوسف (ع) که همه آن را شنیده اند و حضرت یوسف حاضر می شود به خاطر حفظ خود حتی زندان هم برود . آن وقت این آقایان خود را بی گناه می دانند و زنان را گناه کار! خدا ما را از شر شیطان حفظ کند که این گونه عُذرِ بدتر از گناه نیاوریم.

خلاصه اینکه چه می شد ما گاهی در رفتارهایمان کمی دقت می کردیم و کمی هم به فکر آخرت مان می بودیم و یادمان نرود که این دنیا فانی ست. ای مسلمانان آیا ما را باید با قاتلین سید شهدا و امامان معصوم (ع) داخل جهنم کنند !!!! آیا نباید بین ما و آنها فرقی باشد؟!!

حجت هایی از «آیات قرآن کریم» در مورد عترت پاک پیامبر(ص) قسمت سوم(آخر)

این مطلب به دلیل حجم بالا به سه قسمت تقسیم شده که این قسمت نهایی مطلب می باشد

درارتباط با تفسیرآیات شریفه هم از طریق کتب اهل سنت (با استنادبه این کتب) و هم نظر شیعه بررسی میشود.دلیل اصلی این کار آوردن دلیل و مدرک برای اثبات حق درباره ائمه (ع) می باشد، که در واقع اهل سنت و شیعه درآن اتفاق نظر دارند.

برای خواندن این مطلب روی لینک ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه نوشته

حجت هایی از «آیات قرآن کریم» در مورد عترت پاک پیامبر(ص) قسمت دوم

از این مطلب مجاز هستید در وبلاگ خود استفاده نمایید و حتی دانش آموزان و یا دانش جویان می توانند برای تحقیق از این مطالب کپی برداری کنند.

التماس دعا

درارتباط با تفسیرآیات شریفه هم از طریق کتب اهل سنت (با استنادبه این کتب) و هم کتب شیعه (که نظر شیعه می باشد) بررسی میشود.دلیل اصلی این کار آوردن دلیل و مدرک برای اثبات حق درباره ائمه اطهار (ع) می باشد، درواقع اهل سنت و شیعه درآن اتفاق نظر دارند.

برای خواندن قسمت دوم این مطلب روی لینک ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه نوشته

حجت هایی از «آیات قرآن کریم» در مورد عترت پاک پیامبر(ص) قسمت اول

این مطلب به دلیل حجم بالا به سه قسمت تقسیم شده که در فاصله ی زمانی دو روزه ادامه ی آن آپ می شود و بقیه مطلب را می توانید مطالعه نمایید.

درارتباط با تفسیرآیات شریفه هم از طریق کتب اهل سنت (با استنادبه این کتب) و هم نظر شیعه بررسی میشود.دلیل اصلی این کار آوردن دلیل و مدرک برای اثبات حق درباره ائمه (ع) می باشد، که در واقع اهل سنت و شیعه درآن اتفاق نظر دارند.

برای خواندن این مطلب روی لینک ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه نوشته

چند روایت از کتب اهل سنت ، درباره ی علی بن ابی طالب (ع)

این نوشته حاصل مطالعه شخصی ام می باشد و آن را به حق جویان اهل سنت تقدیم می کنم امیدوارم هر انسان با انصاف و خوش قلب با خواندن این روایات ، نگاه و باورش نسبت به ما شیعیان تغییر کند.

در آیه ۱۸ سوره زمر خداوند می فرماید: آنانی که چون به گفتار گوش می دهند و بهترین آنها را پیروی می کنند، آنان از هدایت شده گان هستند و هم آنان رستگارانند(صاحب خردند).


ابوبکر می گوید: شنیدم از رسول خدا که فرمود: (لایجوزالصراط أحد اِلّا من کتب له علی الجواز)

هیچ کس بر صراط نمی گذرد جز کسی که علی گذرنامه ای برای او صادر کرده باشد.این روایت را ابن حجر هیثمی که یکی از دشمنان سر سخت شیعه است و کتابش را در رد شیعیان نوشته ، نقل کرده است.

منبع: ابن حجر هیثمی صاحب کتاب (الصواعق المحرقة – ص 97)

مشابه این روایت نیز در مناقب علی بن ابی طالب ص 119 – ابن المغازلی شافعی ، آمده است. 


عمر بن خطاب که دو نفر اعرابی نزد او برای مرافعه و شکایت می آیند عمر رو به امیرالمومنین علی (ع) کرده از وی می خواهد که بین آن دوقضاوت کند. یکی از آن دو نفر برمی خیزد و می گوید:این آدم بین ما دو نفر داوری کند؟ عمر خشمگین می شود و با پرخاش می گوید: وای برتو!می دانی این کیست؟

(هذا مولای و مولی کل مؤمن و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن)

این مولا و سرور من و سرور هر مومنی ست و هر که او سرور و مولایش نباشد پس مؤمن نیست.

منبع: ذخائر العقبی – ص 68


ابن عباس نقل کرد: شنیدم عمر بن خطاب راکه می گفت: مبادا اساعه ادب به علی بن ابی طالب بکنید، به تحقیق از رسول خدا (ص) شنیدم که صفاتی را برای علی ذکر می کرد، اگر یکی از آنها در خاندان خطاب باشد، برای من بهتراست از آنچه آفتاب بر آن بتابد. همانا من و ابوبکر و ابوعبیده همراه با چند تن از اصحاب به دیدار رسول خدا رفتیم ، کنار خانه ی ام سلمه رسیدیم ، علی در آنجا ایستاده بود. گفتیم: اجازه ورود بر رسول خدا را می خواهیم ، گفت : صبر کنید، الآن می آید. پس رسول خدا وارد شد فوراً به احترامش برخاستیم . دیدیم حضرت بر علی تکیه زده است ، سپس دست مبارکش را بر دوش علی زد و فرمود: یا علی! نو نخستین ایمان آورنده از مؤمنین هستی و تو به ایام خدا از دیگران داناتری ، و تو به عهد و پیمان با وفاتری و تو بهتر از همه بیت المال را بالسویه تقسیم می کنی و تو نسبت به امت و رعیت مهربان تراز دیگران و مصیبت تو از همه درد ناک تر است. یا علی ! تو یار و غم خوار منی و تو مرا غسل می دهی و تو مرا به خاک می سپاری و تو در هر محنت و مصیبتی پیش قدم تر از دیگرانی و تو هرگز پس از من مرتد و کافر نمی شوی و تو با لوای حمد پیشاپیش من در روز رستاخیز گام بر می داری و از حوضم پاسداری می کنی .

منبع: کنز العمالش جلد 6 صحفه 393 از متّقی حنفی 


حکم در مستدرک جلد 3 ص 160 / و ابن عساکر در تاریخ جلد 4 ص 318 / و محب الدین در ریاض ج 2 صفحه 253 / و ابن الصباغ در فصول ص 11

نقل کرده اند که رسول خدا (ص) فرمود: من اصل درختم و فاطمه فرع آن و علی لقاح آن و حسن و حسین میوه های آن و شیعیان ما برگ های آن اند.


هیثمی در مجمع الزواید – جلد 9 صفحه 172

خطبه ای از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود:

ای مردم ! هر که دشمن ما اهل بیت ما باشد ، خداوند در روز قیامت او را یهودی محشور می کند.

جابربن عبدالله پرسید: ای رسول خدا! هر چند که نماز و روزه بجای آورده باشد؟ حضرت فرمود: هر چند نماز بخواند ، روزه بگیرد و ادعای اسلام بکند . 


ابن عساکر در تاریخ خود ، جلد 4 ص 318 / و ابن حجر در صواعقش صفحه 96 / و هیثمی در ص 131 جلد 9 کتاب مجمع الزواید و طبرانی از ابو رافع نقل کرده اند:

که رسول خدا (ص) فرمود: یا علی ! اولین چهار نفری که وارد بهشت می شوند، من و تو و حسن و حسین هستیم و سپس ذریه ما و پس از آن همسران ما هستند و شیعیانمان در طرف راست و چپ ما قرار دارند. 


خوارزمی در کتاب مناقب ص 230 از عثمان بن عفان نقل می کند که عمربن خطاب گفت: همانا خدای متعال فرشتگانی را از نور رخسار علی بن ابی طالب آفریده است که او را تسبیح و تهلیل می کنند.

و همین خوارزمی حنفی در تاریخش جلد 1 صفحه 97 این روایت را به تفصیل بیشتری نقل می کند و آن را به هر سه خلیفه نسبت می دهد که عثمان گفت: شنیدم عمررا که می گفت: ابوبکر بن ابی قحافه گفت: شنیدم رسول خدا را که فرمود: (ان الله خلق من نور وجه علی بن ابی طالب ملائکه یسبحون و یقدسون و یکتبون ثواب ذلک لِمُحبیه و محبّی ولده )

همانا خدای متعال از نور سیمای علی بن ابی طالب ، فرشتگانی را خلق کرده است که او را تسبیح و تقدیس کرده و ثواب آن را برای دوستدارانش و دوستداران فرزندانش می نویسند.

(این کتاب برای هر انسان با انصاف و خوش قلبی اگر به دور از تاثیرات غلط و تعصبات جاهلی باشد، خوب است .)

شوق پرواز

برنامه ی این شبهای جمعه شب حال و هوای دیگری داشت. وقتی خاطرات شهید عباس بابایی را از زبان همسرش می شنیدم حسی به من دست داد که باعث شد به خود بیایم و کمی فکر کنم که چه هستم و چگونه باید زندگی کنم .

سالها پیش کم سن و سال بودم ولی هنوزبه یاد دارم سریالی با نام سیمرغ پخش شد که گوشه ای ازدلاوری ها و رشادتهای خلبانان کشورمان را به تصویر کشید. حالا هم سریالی با نام شوق پرواز که درباره شهید عباس بابایی ست، اولین قسمت اش پخش شد. به یاد دارم که سریال سیمرغ چقدر پر بیننده بود و حماسه های شهید کشوری و دیگر شهدا هنوز در یادها وخاطره ها برجامانده وبه کمک سریال سیمرغ ،مانند نقشی برلوح ضمیرمان حک شده است و آن قسمتی که شهید کشوری به شهادت می رسند چقدر همه ما اشک ریختیم .

در برنامه این شبها به این موضوع اشاره شد که متاسفانه کسانی هستند که شهید شدند و نامشان محجوب مانده و حتی ما در اقوام کسانی را داریم که هنوز پیکر شهیدشان به دستشان نرسیده . اما امیدوارم ما بتوانیم طوری رفتار کنیم و زندگی کنیم که روز قیامت شرمنده ی آنها نباشیم. انشاءالله

داستان جالب و خواندنی ذوالقرنین

نام اصلی ذوالقرنین ( عیاش ) می باشد و بعد از نوح اولین پادشاهی است که بر شرق و غرب زمین حکم راند . قرآن درباره او چنین می فرماید : ( و یسأ لونک عن ذی القرنین قل سأ تلو علیکم منه ذکراً . انا مکنا له فی الارض و آتیناه من کل شی سبباً فاتبع سبباً . حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حَمِئةٍ و وجد عندها قوماً قلنا یا ذالقرنین إما أن تعذب و إما أن تتخذ فیهم حسناً . قال أما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد إلی ربه فیعذبه عذاباً نکراً . و أما من آمن و عمل صالحا فله جزاء الحسنی و سنقول له من أمرنا یسرا ... )

برای خواندن داستان روی لینک ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه نوشته

دمی با دوست

تا حالا سراب دیدی ؟ آیا تا به حال به سمتش دویدی ؟ بیست و چند ساله که به دنبال چیزی دویدم ، اما حالا فهمیدم سرابه! احساس می کنم این تلاش ها بی حاصل بوده و من اسیر سراب و وهمی بی پایان شدم.

 اون همه رنج و سختی واسای رسیدن به سراب ! حالا با تو هستم خدایا! مگرنه گفتی از رگ گردن به تو نزدیکترم ، آره تو نزدیکی اما این حس تنها بودن به خاطر اینه که من از تو دور شدم. ای کاش زودتر به خودم می آمدم. بارها در قرآنت خوانده بودم که شیطان به خاطر غرور به این حال و روز دچار شد، شیطانی که ملک مقرب تو بود و تو را بسیار عبادت کرد. نمی دانستم روزی هم خودم دچار این غرور می شوم. تحسین اطرافیان و این که می دیدم چقدر قبولم دارند - مدتها دنبال همین بودم – باعث شد که خودم رو گم کنم ، تو را هم گم کردم .

خدایا اگر تو دستم را نگیری چه کسی دستم را بگیرد. مگر نه در قرآنت گفتی کسی را که خدا هدایت کرده چه کسی می تواند گمراه کند؟ آری نفس من مرا گمراه کرد و من از این موضوع غافل بودم. آخر این خود کرده را تدبیر نیست چرا که از ماست که برماست . ولی خودت گفتی صد بار اگر توبه شکستی باز آی. من حالا اومدم به درگاهت ، پشیمان ام خدایا. تو که بخشش ات بی پایانه . اگر مرا به حال خودم وابگذاری در این بیابان بی آب وعلف ، در این بیابان پر از خطر در این دنیای سرشار از بی عدالتی ، سرگشته و گم کرده راه چه کنم!

می گن شبهای قدر ملائک روی زمین می آیند و سرنوشت یک سال آدم ها رو رقم می زنند. ازت می خوام امسال رو برام سنگ تموم بگذاری مثل همیشه تنهام نذار و بهترین ها و پربارترین پرونده ی عمرم رو برام رقم بزن.

 خدایا زمانی که بهت گفتم خسته ام ، این گونه پاسخم دادی : هرگز از رحمت خدا ناامید نشوید (سوره زمر- 53 ) ، به یاد دارم زمانی را که گفتم کسی را ندارم و گفتی : از رگ گردن به تو نزدیکترم (سوره ق – 16 ) ، به تو گفتم نکند مرا فراموش کرده ای که روزگارم این گونه شده ، گفتی :مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم (سوره بقره – 152 ) گفتم قبول ولی تا کی باید صبر کنم ، گفتی : و تو چه می دانی شاید آن ساعت بسیار نزدیک باشد (سوره احزاب – 63 ) و من اکنون امیدوار به رحمت تو به راه خود ادامه می دهم ...

گر بی تو بُود دمی که دم باز کنیم            یا آنکه سحر قصه ای نو ساز کنیم؟